خم زنجیر تو را بر دل شیدا زده ام..
من از جماعت عشاق سخت پیوندم !
تعال الله از این صورت که من ماتم زِ تحسینش...
عقل پرسید که دشوارتر از مردن چیست؟؟ عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است!
تا درون آمد غمش؛از سینه بیرون شد نفس نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را
عمری که صرفِ عشق نگردد بطالت است...
با آن که هیچ ناله به گوشت نمی رسد شهری ز دست عشق تو سرگرم شیونند!
تو از قبیله ى خوبانِ سست پیمانی من از جماعتِ عشاقِ سخت پیوندم
گویند که در سینه غم عشق نهان کن در پنبه چه سان آتش سوزنده بپوشم ؟!
دانی که چیست حاصل انجام عاشقی جانانه را ببینی و جان را فدا کنی ️️️
ای خوشا وقتی که بگشایم نظر در روی دوست سر نَهم در خطِ جانان جان دهم بر بوی دوست
مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی
به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم ز غرور ناز گفتی که مگر هنوز هستی
پی به معنی بردهام در عالم صورت پرستی گر تو محو صورتی، من مات صورت آفرینم
کام دلم تو بودی هر سو که میدویدم سر منزلم تو بودی هرجا که مینشستم
عمر گذشت ، وز رُخَش سیر نشد نظارهام حسرت او نمیرود از دل پاره پارهام ...
به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم ز غرور و ناز گفتی که مگر هنوز هستی
رَسم تو عاشق کُشی ، شیوه من عاشقی ؛ تیغ زدن شُغل تو ، کُشته شدن کار من ...
دیشب به خواب شیرین نوشین لبش مکیدم در عمر خود همین بود خواب خوشی که دیدم
آن که آسان می سپارد جان به دیدارت منم
به جز وصال تو هیچ از خدا نخواسته ایم
من به غیر از تو کسی یار نگیرم ، آری