متن غم عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غم عشق
دگر رسوای عالم شد، دل دیوانه ام بی تو.
چگونه داغ این رسوایی را، بر دوش خود گیرم.
کاش میشد تپش قلب من و
چشم سیاه تو به هم ربط نداشت.
خـوشا همراز دل من باشم و بس
همیـشه سـاز دل من باشم و بس
چو بلبل نغمه خوان گردم اگر که
تو را طـــناز دل من باشــم و بس
می کند رسوا دو چشمانم که دارم عشق یار
زخم در جان می نهد اندوه هر دم بیشمار
ردّ عشوههایت
غوغا میکند مدام
در گذرگاهِ عاطفهام
درگذر از اشتباهم و
برگرد کنارِ دلم!
شام تا شام
بر بلندای بامِ بخت، ببین
بسترِ سرد از نبودت را
و با سوسوی ستارگانِ محبّت
بلرزان دلت را
به حالِ دلم!
خاطرات آن سیه چشمان مستت
بد به جانم کرده ریشه
قاتل جان من شده
خاطره های چشم تو.
کشیدی بینمان دیوار سنگی
نکردی لحظه ای حتا درنگی
نشان کردی مرا با تیر مژگان
ولی کُشتی مرا با تیر جنگی.
مگر دلتنگی چیست جز شرار زرین مبین
که ز آهی خاموش میزند درقلب آتشی به این
این باران که بر دیده میچکد بیصدا
نه ز ابر فلک، که ز وصل توست آن برین
بر ورق یاد تو چون غنچهای بهاران زاد
که ز امتداددل من گشت جلوهای بیکران
پشت پای...
با خیـالت خـلوتی دارد دلـم هر لحظه ای
ای که پیشِ چشمِ من جز تو نباشد دلبری
دل داده ام به چشمی و دلدار نیستی
آتش زدی به جان و خبر دار نیستی
در خواب هم کنار تو آرام میشوم
اما چه سود ؟ خواب من ، بیدار نیستی
مگر چیزی به غیر از خاطراتت هست.
که بارانی کند چشم مرا هر شب.
نه رفیقی، نه طبیبی، نه دوا بر دِگری
هم صدا ، هم بی صدا ، هم ناله هایِ بی سری
نه پناهی ، نه قراری ، نه صدای باوری
نه نوری ، نه مهتابی ، نه چراغِ روشنی
هم سَری ، هم دردِسَری ، هم دردسر های سَری
نه هستی...
دلم به عشق تو زنده است،
به یاد تو و به هوای دیدن تو است،
دلم از پشت پنجره بی صبر وقرار است،
ساعت صبر دلم لحظه شمار است،،
مانده ام منتظرت بر سر آن چاررهی .
که دلم را بردی.
تا که شاید بیایی پسش اری،
دیوانه دلم را.
در دلم غم کده ای ساخته آن چشم سیاهت،
که تماشا دارد.
از تو دل کندم که تمرین شکیبایی کنم
تا خودم را تشنه روزی که میآیی کنم
آبرویی را که کمکم جمع کردم حاضرم
روز دیدار تو یکجا خرج رسوایی کنم
بعد تو چاره ندارم،
به جز تنهایی، در خیالم کنارت خفتن.