باید زیبا بمانم حتی اگر بهار راه خانه ام را گم کرده باشد باید جوان بمانم حتی اگر درختان سبز هزار ساله از پاییز اندامم عریان شوند تو رنگها را دست من بده آینه را پیش رویم بگذار و بوسه هایت را فقط برای همین بار خرج گرمای قلبم کن...
سنگ بزرگی شده ام که نه از سیلاب تکان میخورد و نه از نوازش نسیم نرم میشود کجای این رودخانه خروشان آفتاب چهره ام را میسوزاند یا اینکه سرمای زمستان تنم را میشکند بعد از تو کدامین اتفاق مرا تکان خواهد داد تا بفهمم آیا هنوز زنده ام؟