متن محمد خوش بین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محمد خوش بین
خواب دیدم که شیطان گیتار میزد کنارت
کاش که میشد ببینم باز آن چشمان نازت
دلم خیال دیدنت لحظه به لحظه میکند
نفس نفس هوای تو درون سینه میکند
از شعله های یاد تو آتش به جانم افتاد
دل را به شیرین دادم فرهاد به پایم افتاد
پرچم فرهاد عشق...
بر لوح ضمیرم رخ تو مسئله ساز است
هر لحظه مرا با رخ تو راز و نیاز است
کمتر گله از شوق من مست کن ای یار
در راه تو قلبم پره از سوز و گداز است
باید امشب به غزل های نگاهت برسم من
چشمان تو خود شعر و...
دردا ز تو هیچ اثر از مهر و وفا نیست
در دل سنگ تو جزء جور و جفا نیست
محنونم و در کوی تو افسرده و حیران
از تو هنری غیر شکستاندن دل ها نیست
تو ای تلفیق خنجر و خون و زیبایی
خوب رویان را چنین راه و روش...
دل عاشق شده بود هلاکش کردند
با تیغ خیانت چاک چاکش کردند
کشته ام را دامنت در خون دیدم
خونم را از دامنت پاکش کردند
سوختم از هجر تو دلخوش به وصال
قصه از عشق مرا بی نامش کردند
شاهی که در کیش تو شد مات منم
شاه قلبم را...
دلم تنگ است تو را دیدن بیایم
غمت گل کرد به غم چیدن بیایم
کمی کمتر تو ناز کن عشق والا
که از لبانت بوسه دزدیدن بیایم
چشمان خمارت مرا دیوانه کرده
آن ناز نگاهت راهی میخانه کرده
با یاد تو آواره میخانه ی عشقم
آتش عشق تو مرا پروانه...
دلم تنگ است تو را دیدن بیایم
غمت گل کرده غم چیدن بیایم
تو کمتر ناز کن با ما عشق والا
از لبانت بوسه دزدیدن بیایم
چشمان خمار تو مرا دیوانه کرده
آن ناز نگاهت راهی میخانه کرده
با یاد تو آواره ی میخانه ی عشقم
آن آتش عشق تو...
ای گل که دوست دارمت اما ندارمت
در باغ دل می کارمت اما ندارمت
تو آن باغ پر از گلی از سر تا پا همه گلی
شاخه به شاخه می شمارمت اما ندارمت
مست نگاه تو شدم هول برم داشت
به آغوش می فشارمت اما ندارمت
شب های من با...
بار دیگر دل شکست غم های دل از حد گذشت
این همه سال انتظارت بر دلم چه بد گذشت
هیچ کس از شانه هایم باری از غم بر نداشت
هر که آمد مثل آهنگ غم را به تکرارم گذاشت
اشک ریختم باران شد و گریان تماشایت کنم
کاش تو بودی...
ای گل که دوست دارمت اما ندارمت
در باغ دل می کارمت اما ندارمت
تو باغی پر از گلی سر تا پا همه گلی
شاخه به شاخه می شمارمت اما ندارمت
همیشه در نگاهمی فقط مرا تیغ میزنی
من آن کس که دل دارمت اما نذارمت
مست نگاه تو شدم...
ای بی تو دل تنگم شب گرد در خیابان ها
چشمان پر از اشک ام مانده زیر باران ها
راه بسته و پل بسته هر دو پای من خسته
در بستری مسدودم با یورش توفان ها
ای عشق مددی کن خود بر آبروی شعرت
با زمزمه ای از عشق در...
عشق تو مرا دیگر به جزء تردید نیست
با جور و جفای تو به جزء تهدید نیست
با یاد تو در محبس خویش پیر شدم
در اتاقی که به جزء نور خورشید نیست
اما لحظه دیدار تو یک حادثه عالی بود
حیف که جای تو در زندگی ام خالی بود...
جانا که ز تو هیچ اثر از مهر و وفا نیست
در دل سنگ تو جزء جور و جفا نیست
مجنونم و در کوی تو افسرده و حیران
از تو هنری غیر شکستاندن دل ها نیست
ای بی تو دل تنگم شب گرد خیابان ها
بی تو چشم پر اشکم مانده زیر باران ها
راه بسته و پل بسته پاهایم شده خسته
در بستر مسدودم با یورش توفان ها
ای عشق مددی رسان بر آبروی شعرم
با زمزمه ای از خود در جمع پریشان ها
باز...
ای بی تو دل تنگم درگیر با خیابان ها
مانده چشم پر اشکم بی تو زیر باران ها
راه بسته و پل بسته با پاهای شده خسته
در بستر مسدودم با یورش توفان ها
ای عشق ممدی کن تو بر آبروی این شعر
با زمزمه ای از خود در جمع...
یتیشدی یار قوجاخلادیم یار آغلادی من آغلادیم
یولا ییغشدی گونشلار یول آغلادی من آغلادیم
منیم یاریم چیچک دیر گود اولا ملکدیر
خبر چاتینجا گولرگو آغلادی من آغلادیم
اورک سوزون دئدیم تارا تاریم اولدی پارا پارا
یاواش یاواش سیزیلدادی تار آغلادی من آغلادیم
نه آیریلیق نه چاتماق نه درد اولا نه...
فکر نمی کردم دلم را بشکنی دیدم که میشه
فکر نمیکردم که دورم بزنی دیدم که میشه
بی تو نه آغوش هست که آغوشم بگیرد
بی تو نه یاری هست که چشمم را بگیرد
زمستان رفت بهار آمد من بی تو بی بهارم
نه دلداری وفادار هست که قلبم را...
از غم عشقت دلم هر لحظه طوفان می کند
موج یادت در گلویم بغض پنهان می کند
موج عشق بی مثالت زد به شعر طوفان گرفت
باز از نگاه شاعرت، یک مثنوی سامان گرفت
واژه واژه تا همیشه حس پاکت با من است
تا همیشه معنی هر شعر و فالت...
آنقدر تو زیبای که زیبایی ات را حد نیست
چیزی به اندازه ی زیبایی تو بی حد نیست
مجموعه ی زیبایی را که در تصرفت داری
به هیچ اندام و سر و روی تن و قد نیست
چیزی که از کسی بخواهی در همان لحظه
برای او دیگر فرصت اما...
کاش بهاران نشود سال به پایان نرسد
قصه عشق به غیر از بغض پنهان نرسد
یوسف قصه کنعان در کف تنهایی چاه
رانده از عشق زولیخا و به کنعان نرسد
هر کجا راه زدم ختم به چشمان تو شد
در خودم چاه زدم عشق به زندان نرسد
من کجا کی...
آنقدر زیبای که زیبایی ات را حد نیست
چیزی به اندازه ی زیبایی بی حد نیست
مجموعه ی زیبایی که در تصرف تو هست
در هیچ اندام و سر و روی تن و قد نیست
چیزی بخواهی از کسی در چشم بر هم زدن
دیگر برایش فرصتِ شاید و اما...
بر لوح ضمیرم رخ تو مسئله ساز است
هر لحظه مرا با رخ تو راز و نیاز است
کمتر گله از شوق من مست کن ای یار
در راه تو قلبم پره از سوز و گداز است
باید به غزل های نگاه تو رسم امشب
چای چشمان تو با شاعری...
بر لوح ضمیرم رخ تو مسئله ساز است
هر لحظه مرا با رخ تو راز و نیاز است
کمتر گله از شوق من مست کن ای یار
در راه تو قلبم پره از سوز و گداز است
باید امشب به غزل های نگاهت برسم
چشمان تو شعر است و ز...