بر لوح ضمیرم رخ تو مسئله ساز است
هر لحظه مرا با رخ تو راز و نیاز است
کمتر گله از شوق من مست کن ای یار
در راه تو قلبم پره از سوز و گداز است
باید به غزل های نگاه تو رسم امشب
چای چشمان تو با شاعری دم ساز است
دندان طمع برکش و راضی به کم ام باش
بی لطف تو شعر گفتن من چه نیاز است
تنها چراغ روشن شب های تاریک منی
درها در آسمانم فقط به روی تو باز است
عطر موهای تو با باد بهار زمزمه ساز است
حرف های تو دلچسب و همه غیر مجاز است
ای چشم تو سر چشمه جاری به غزل ها
چشمان تو در شعر و غزل شعبده باز است
ZibaMatn.IR