متن محمد رضا کاتب
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محمد رضا کاتب
وقتی بچه به دنیا میآید فقط زبان گریه و خنده را بلد است. برای همین گریه میکند و میخندد که حرف زده باشد. سالها طول میکشد تا آن بچه زبان ما را یاد بگیرد . و وقتی میمیرد باز زبانی را که سالها یاد گرفته، فراموش میکند . او می...
او دنبال تکه ای از حال و وضع خودش بود و بعد به جای جواب به جنازه ی خودش رسیده بود یا به یکی از جنازه های ممکن وبه جنازه های شادی و غم و عشق و خشم و زندگی اش. باید انتخاب میکرد کدام را میخواهد . بودن آن...
فکر می کنم این طوری است که هر کدام از اعمال و حال و هواها و احساسات ما در نهایت تبدیل می شوند به همان چیزی که بودند. به چیزی که قابل رویت باشند . شکل یک درخت ،کوه و شکل یک جسد خونی یا یک آدم دیوانه و بی...
همسایه بالایی ام پیرمرد بود که سالها درد و تنهایی و آوارگی را تحمل کرده بود و حالا تمام کرده بود و بو ی جسدش تمام ساختمان را برداشته بود . فکر می کنم این طوری است که هر کدام از اعمال و حال و هواها و احساسات ما در...
در این دنیا هیچ چیزی از بین نمی رود، فقط از شکلی به شکلی و از حالتی به حالت دیگر در می آید . خب پس این همه احساس و فکر و عمل ما چی می شود؟ من فکر می کنم هر چیزی که نظر ما را جلب می کند...
فکر می کنی اگر غم و شادی یا عمل و فکری بمیرد تبدیل به چی می شود ، کجا می رود ، به چه شکلی در می آید؟ چون در این دنیا هیچ چیزی از بین نمی رود، فقط از شکلی به شکلی و از حالتی به حالت دیگر در...
فکر می کنی تاج محل چیه؟ تاج محل جسد عشق یک مرد به یک زن است. پس می شود گفت هرچه در جهان وجود دارد، در حقیقت جنازه ی یکجور عشق و نفرت است که جا مانده روی زمین. آدمهای باهوش می توانند جنازه های مختلف را تو هر چیزی...
فکر می کنی اگر غم و شادی یا عمل و فکری بمیرد تبدیل به چی می شود ، کجا می رود ، به چه شکلی در می آید؟ چون در این دنیا هیچ چیزی از بین نمی رود، فقط از شکلی به شکلی و از حالتی به حالت دیگر در...
چون ما دست دراز می کنیم و چیزهایی را بر می داریم فکر می کنیم مال خود ما هستند . نمی شود که آدم هرچه برداشت بگوید مال اوست ، چون توسط او دیده یا فهمیده شدند . فهمیدن که یکجور ربط دادن چیز هاست هیچ وقت باعث نمی شود...
این همه این در و آن در زدم که نپوسم ، آخرش رسیدم به لهیده ی خودم . فکر می کردم چیزی از بیرون آدم را می پوساند. برای همین به دست و پا افتادم تا نپوسم و نگذارم کنه ای زالویی چیزی خودش را به من بچسباند و حسابم...
زندگی یک مشت جاده ی عجیب و غریب و پر کیف است و یک آدم کله خر که مانده بین این جاده ها حیران . اگر از حیرانی در بیاید دیگر چیزی ندارد . اولین و آخر ین چیزی که دارد همان حیرانی و سرگردانی است. اگر آن را هم...
بعد این همه سال می فهمید زندگی چه اخلاق سگی دارد . می دانست اگر چه نمی داند کجا می رود ولی باز باید برود. این خیلی شانس است آدم بتواند تو همان روزهایی که ازش فرار می کرده باز زندگی کند و این بار بفهمد کیف هر چیز تو...
نمی دانم آخر کاری این طور احمقانه ، چطور قاعده ها یی این طور عاقلانه دارد . این عادت آدمیزاد است هر چی تو کله اش باشد همان را می بیند فقط . پس آدم زرنگ کسی است که چیزهای خوب تو کله اش می کند .
/ محمدرضا کاتب...
اگر من بخواهم یک زن شب ، دربست بگیرم و یک آشپز دربست بگیرم و یک کلفت در بست بگیرم باور کن ده برابر برایم آب می خورد. این طوری یک خطبه ی عقد خواندم ۵ هزار تومان برایم آب خورده . کل زندگی ام راحتم .حالا خانم باید بیاورد...
چاره ای برایش نمانده بود باید آنقدر می رفت تا مرگش را پیدا کند . همه ی ما یک جورهایی همین راه را می رویم بی آنکه بفهمیم . آن قدر باید برویم تا تسلیم شویم. بدبختی این جاست که گاهی تسلیم آدم از دور شبیه جنگ به نظر می...
احمقانه تر ین چیزهای دنیا ، شیرین تر ین چیزهای دنیا هستند .
/ محمدرضا کاتب / چشمهایم آبی بود /.
من یک نبوغ از دست رفته ام . ١٣ سالم بود که دیپلم گرفتم .جهشی می خواندم. می توانستم کل واحدهای دانشگاه را تو عرض یک سال پاس کنم اما نگذاشتند . می گفتند باید ۴ سال حتما بیایی و بروی و هر ترم حداکثر ۲۰ واحد می توانی بگیری....
مرده فروشی الان در تمام دنیا رواج دارد. مرده ها هم مثل چیزهای عتیقه اند هر چی کهنه تر شوند مرغوب تر می شوند و قیمتی تر.
/ محمد رضا کاتب / رمان چشمهایم آبی بود
مرده ها بزرگترین معلمین ما هستند در صورتی که ما شاگردهای خوبی باشیم .
/ محمد رضا کاتب / رمان چشمهایم آبی بود /
می گویند اگر آدم بتواند جلو جلو نتیجه ی کارها و فکرهایش را ببیند دیگر خوش بخت است. در صورتی که هرچه ما می بینیم و در اطرافمان هست نتیجه ی اعمالی است که ما هنوز انجام ندادیم و هیچ وقت هم انجام نمی دهیم . اگر زرنگ باشیم می...
آدمیزاد ذاتا زندانبان است. چون دوست دارد هر چه به دستش می رسد زندانی خودش کند ، خواه چیزهای گران قیمت و با ارزش باشد ، خواه یک صدای بی ارزش . این تنها راز تجارت است.
/محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /
اگر زندگی تمام آدم های بزرگ تاریخ را زیرورو کنی به این نتیجه می رسی که پیشرفت بشر، فقط و فقط مدیون قدرت تله ها بوده ، نه آن آدم ها یا سیر حوادث و چیزهای دیگر . چون اگر آن آدم ، تله ی آن کار نمی شد ،...