لب براق تو برقیست که بد میگیرد! هر لبی را که به یک بوسه رسانا بشود
عاشقش بودم ولی ناگه ز من بیزار شد سقف کاخ آرزوها بر سرم آوار شد راست بودش آن خبر، دل به رقیبم داده بود راست میگفت! او برای رفتنش ناچار شد قسمت من از گلستانش فقط خار و خزان آن طراوت آن جمالش قسمت اغیار شد هر خطایی سر زَدش...