متن برق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برق
هم برق خانه رفته است
هم برقِ آسمان
دیوارِ شب را ادامه می دهم
شاید دستم
شمعی یا ستاره ای
فانوسی یا ماهی
ببیند
«آرمان پرناک»
میان مهلکه ها بدنبال عشق بیابانم
به تو نمی رسدم ولی با تو میمانم
تو شعله ای هستی که هرگز تامین نمی شود
و برقی که همیشه روشن است
بوسه ات رنگ لبم را پرتقالی می کند
بوسه هایت عشق را از عشق خالی می کند
دست هایت را به چشم خیس و نمناکم نزن
نور دارد، برق دارد، اتصالی می کند
ارس آرامی
حال دلم خوب نیست...
منم و یک فنجان چای
تکیه داده ام ...
به پشتیِ قدیمیِ قرمز اتاق...
چند بیتی شعر سروده ام
از برق چشمانش...
از سکوت پر از رضایتش...
صدای کلاغ های سرگردان
بر فراز آسمان خانه
خبر از اتفاق غریبی می داد.
اتفاق افتاد...
آن هم چه...