ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم چند وقتی است که هر شب به تو می اندیشم به تو آری به تو یعنی به همان منظر دور، به همان سبز صمیمی ، به همان باغ بلور...
به مخمل گیس یلدایی که داری به رقصان برگ غوغایی که داری تو پاییزی و باید هم ببالی به "آذر" دخت زیبایی که داری
نگاهت پلی از مخمل را ماند دیرگاهی ست کهمن شبها درتنهائی خود درفکراین پل هستم که روزی آوار نشود.