می مویأن جه ماجرای تی توقأ روسیفید ببوستأن. موهایم ازماجرای عشقت روسفیدشدند.
بمحض اینکه آرزوهایم راخواب کردم به آرامش رسیدم چقدرساده بود خوشبختی.
آنقدر عطروبوی پیراهنت عمیق هست که یقین می کنم بابهارآمدی که دلمراببری.
کبوتران سفید آسمان راپرکرده اند اینطرف وآنطرف پرواز می کنند گویی آن بالاها در رقصند و باد برایشان فلوت می نوازد.
زمانی باید چترت راببندی بگزاری ازباران خیس شوی تاآن آتشی که در دلت شعله ورشده آرام،آرام،خاموش شود
درراهی که هیچ بادی نمیوزد دلتنگ قاصدکی بودن خیلی سختست.
هرشب ماه اگرنتابد چراغ چشمانت به دنیایم بتابد بسم است.
منتظرم باش دارم می آیم چهارشنبه سوری در روستایتان دوتائی تخم مرغ جنگی.
آنقدر نام تو درخاطره ام سبزاست که هزاران پائیزنمیتواند برگی ازخاطرات باتورا پژمرده کند.
دوست دارم ازحنجره ام اگرنام گلی برده شود نام زیبای توباشد مریم.
آمدی زیرچترم نه برای همراهی بامن بلکه فقط خیس نشوی باران که بندآمد توهم رفتی بدون خداحافظی
باتوام ای دوست ای کهنه رفیق روزهای زیبایی که باتو گذشت تورایاداست؟ کنج دلم گرم گرمه تومرایادکنی یانکنی همیشه درخاطرمنی.
زمزمه های دل غربت زده ام را به نسیم سپردم تابرساند به تو.
گریه کردم برای تمام روزهایی که بودی من ندیدمت وروزهایی که خواستم ببینمت تونبودی.
وقتی بیادت می افتم درذهنم دفتر خاطرات را ورق می زنم در اطرافم زنبورها رژه می روند به یاد خاطرات توبودن چقدر شیرین است.
پنجره هابسته اند صبرمیکنم تاعشق از راه برسد که تمام پنجره ها را بادستان نورانیش بازکند.
به همین زودی همه چیزتمام میشود واین چشمه بیقرار که ازبالای کوه سرازیراست درآغوش دریا آرام میگیرد.
نگاهت پلی از مخمل را ماند دیرگاهی ست کهمن شبها درتنهائی خود درفکراین پل هستم که روزی آوار نشود.
نفست همانند ابر است دل من نیز تشنهء باران میتوانی روزی بباری این دل تشنه ام را سیراب کنی؟
پیراهنم بوی تورا میدهد ازبس که خیالت را شبهادرآغوش دارم.