متن مراد مراغه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مراد مراغه
شب، شب زیباست محفل ما
شب ، شب یلداست همدل ما
بنوشیم و بخوانیم و برقصیم
دریغا نیستید مهمان منزل ما
مه شب افروزی آخرش هیچ
گر فاطیُ و نازی آخرش هیچ
سردی دنیا کسی گرمی نمانده
ما بمیریم روزی آخرش هیچ
یکی عابد به مسجد حجره کرده
یکی به بد مستی یاد شهره کرده
نه عابد ماند و نه مست خرامان
نه مرادی که شعرش اشاره کرده
نسوزی
به آهی و اشکی و سوزی
شدی نفرین این سیهروزی
بنالم من چه لعنی بر تو کردم
نسوزی و نسوزی و نسوزی
فروغ دیده
فروغ دیده ام جانان کجایی؟
نگویی رفته ای دیگر نیایی
به حسرت گاه این دنیا شمارم
ز سویت منتظر شاید بیایی
طوطی صفت
مرا طوطی صفت خواندی عزیزم
جفا کاری و دلم سوزاندی عزیزم
کدامین سر دل با ما نشاندی؟
تن مرادی به گور لرزاندی عزیزم
ای دل من
چه بد کرداری ای دل من
چه بد رفتاری ای دل من
عداوت کاری و بی مروت
ز ما کین داری ای دل من
دریا
به میثاق توام، دریا نخواهم
ز این شوریدگی بلوا نخواهم
به مست عاشقی دریا چه باشد
من آن ویلان دلم، حوا نخواهم
ما را نرنجان
به تیر دیده ات ما را نسوزان
به آهی بسته ای ما را نرنجان
مرادت کشته ای یارا حیا کن
رهایم کرده ای در بند و زندان
آخرش هیچ
شهی یا که امیری آخرش هیچ
به خواب گوری آخرش هیچ
به خاک عزلت افتی محبس گور
تو قُوت مار و موری آخرش هیچ
همه تو
بصیر گیتی و اسرار نهان همه تو
به قعر دلها نشینی، جانان همه تو
مرا سودای عالمی بی تو چه کارم
تو ربّی خالقِ هفت آسمان همه تو