نقیض یار مومن باز، عبودم را فنایش داد که سرو قد فراز آورد خشوع مو خضوعش داد محبت بیشمار از او به اخمی از هلال ابرو از ان چشمان مخموری که که ردی بر دوایش داد به یک دم کافرش گردم به عشوه میشوم عابد چنین داردمرا درمشت که صیادی...
از هیچ آدمی به اندازه آدمِ عاشق ؛ نمیشه یه دلِ سیر سوء استفاده کرد ... اینو معشوق بی انصاف ، خوب خوووب میدونه !