متن مهدی غلامعلی شاهی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات مهدی غلامعلی شاهی
ای فروغ ماه حسن، از چهره ی تابان تو
دل ز هر غم فارغ است، در سایه ی احسان تو
هر که بوی عشق را از زلف تو بستاند او
همچو گل در باغ دل، سرمست از پیمان تو
چشم ما در انتظار، تا که رویت بنگرد
چون که خورشید...
ای که جانان به نگاهت دل و دین می بازد
به تو ای شاه دل آرا، دل ما می نازد
چو نسیمی که ز گلزار بهاری گذرد
عطر عشقت به دل ما همه جا می سازد
در حضورت همه خوبان جهان محو شوند
که ز رخسار تو خورشید حیا می...
ساقی به نور باده برافروز جام ما
از رشک ماه مجلس بستاند مقام ما
چون لاله در هوای تو دل پر ز شعله هاست
ای آفتاب حسن برافروز بام ما
با بوی زلف توست که جان تازه می شود
هر دم نسیم عشق وزد در مرام ما
چشم انتظار روی...
رونق عهد شباب است دگر بستان را
دل پر از شوق و طراوت شده این دوران را
نغمه ی بلبل مست از سر شوق آمده است
تا که بستان کند از عشق تو حیران را
ابر در چنگ نسیم است و بهاری شده است
تا ببینند به هم جلوه ی...
فکر دلدار همه آن است که دلبر یارش
دلبر آن لحظه که بیند نگه بیدارش
ماه در حسرت دیدار رخش می سوزد
شب به این فکر که پنهان کند اسرارش
چشم مستش همه جا در پی دل باخته ای
دل به این شوق که یابد ز لبش دیدارش
نغمه سازان...
از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد
در مسیر عشق تو دل را رهایشی نشد
هر چه کردم تا که دل را سوی تو راهی کنم
عاقبت دیدم که این دل را رضایشی نشد
در هوای چشم مستت، بی قرار و بی نشان
عمر من رفت و نصیبم جز جدایشی...
به لطف صبا بگو آن غزال خوش خرام را
که دل ز دست تو گشته اسیر عشق و دام را
به بوی زلف تو مستم، چو نسیم صبحگاهی
که می برد ز دل من غم و درد و هر کدام را
به چشم مست تو سوگند، که در نگاه تو...
شب گذشته در خیالم سوی افلاک شدم
دیدم آنجا که ملائک مست ادراک شدم
جام لطف الهی بر دل دیوانه زدند
با نگاهی به صفا، محو در خاک شدم
در طواف عشق و مستی، دل به پرواز آمد
با نسیمی ز بهشت، غرق املاک شدم
در میان جمع یاران، نغمه...
دل غم دیده ز شادی ها بهاران می شود
ابر تیره با نگاهی نور باران می شود
گرچه دوری ها بسوزاند دل عاشق ولی
عشق پاک و بی ریا روزی نمایان می شود
در دل شب های تار و سرد، امیدی هست
صبح روشن با طلوعش نور تابان می شود...
در دل شب های تار از غم رهایی یافتم
در سکوتی بی صدای دل، نوایی یافتم
در میان ظلمت شب، نوری از خورشید بود
با نگاهی مهربان، لطف خدایی یافتم
چون نسیم صبحگاهی، بر دلم آرامشی
در عبور از کوچه ها، بوی صفایی یافتم
هر کجا رفتم به دنبال امید...
دوش در حلقه ما زمزمه و نای تو بود
دل ز هر حلقه زدی، شوق تمنای تو بود
در شب تار غمت، ماه فروزنده من
نور چشمم همه از پرتو سیمای تو بود
چون صبا بوی تو آورد به هر کوی و گذر
دل من واله و شیدا ز سودای...
در کوچه های شب، دل من بی قرار تو
هر لحظه می تپد به هوای دیار تو
چون ماهتاب شب، به دل آرزو نشاند
این عشق بی کران که شده یادگار تو
با نغمه های عشق، به جانم طنین تو
هر لحظه می رسد ز دل بی قرار تو
در...
در سایه سار عشق، دلم خانه می کند
هر لحظه با خیال تو افسانه می کند
چون باده نوش مست، به کوی تو می روم
این دل به شوق دیدنت پروانه می کند
برگشته ام ز راه سفر، خسته و غریب
چشم انتظار عشق تو، پیمانه می کند
در آسمان...