دل را چه حاجت است به گلزار و باغ ها
چون در کنار توست، همه فصل و داغ ها
با عطر زلف تو، بهاران به دل رسد
گم می شود در عطر تو، هر بوی و چراغ ها
چون سایه ات بر دل من افتد، جهان خوش است
بی خود ز هر گل و ریحان و دماغ ها
هر لحظه با تو بودن و دیدار روی تو
چون گوهری است در دل این روز و فراغ ها
چشمان تو چون چشمه ی خورشید می درخشند
روشن ز تو، بی نیاز از مهتاب و چراغ ها
در محفل یار، دل ز شادی به وجد آید
سرشار ز هر نغمه و آواز و سراغ ها
با یاد تو، دل زنده و پرشور و شادمان
فارغ ز هر غم و اندوه و فراق ها
در کوچه ی عشق تو، دلم خانه کرده است
بی خبر از هر سفر و هر راه و سراغ ها
چون در کنار توست، جهانم بهشت وار
بی فکر از هر آرزو و خواب و دماغ ها
دل را چه حاجت است به گلزار و باغ ها
چون در کنار توست، همه فصل و داغ ها
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR