پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آنقدر مهربانی که مهربانیت را حد نیستچیزی به اندازه ی مهربانیت بی حد نیستمجموعه زیبایی که در تصرفت داریدر هیچ اندام و سر و روی تن و قد نیستچیزی بخواهی از کسی در آن لحظهدیگر برایش فرصتِ اما و شاید نیستآن چه میان لب هایت پنهان هستدر شیشه های الکل هشتاد در صد نیستگر چه تلاشش را نموده باز هم این شعرباید به آن خوبی که از تو گفته باشد نیست...
آنقدر مهربانی که مهربانیت را حد نیستچیزی به اندازه ی مهربانیت بی حد نیست مجموعه زیبایی که در تصرفت داریدر هیچ اندام و سر و روی تن و قد نیست چیزی بخواهی از کسی چشم بر هم زدنیدیگر برایش فرصتِ اما و شاید نیست آن چه لای لب های خود پنهان کرده ایدر شیشه های الکل هشتاد در صد نیست گر چه تلاشش را نموده باز هم این شعر باید به آن خوبی که از تو گفته باشد نیست...
ای مهربانیت آغشته با عسل بی آنکه شهد بریزی به جان منای تسکین کابوس در اوج تلخوابای خواب ، خواب ، خواب ای مهربان بی دلیل ، بی دلیل گم شده پیدا شدهای من فدای آمدن ای بی نرفتن همیشه ... ماندنی ...حرفی نگفته مانده است ...تنها نگفتن مانده است ...تنها نگفتن باقیست ......
مهر،مهربانیت را میخواهدو من خنده هایت راخنده هایی را که می تواندبهاری کند پاییز دلم را...!...
خدای مهربانمدلم به مهربانیت قرص است...به تمام آن لحظات آخری کهتو به داد دلم رسیدی......