شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
هفت سین را چیده ام؛ امسال هم پیش منی بوی سبزه، برق سکه، با تو صد چندان شود ماهی قرمز به لبهایت حسادت می کند! قلب من لب های سرخ ات را بلاگردان شود...
در چاله ی آن گونه ی چون سیب گلابت چالم کن اگر جلب نکردم نظرت را!...
تو در حوالی قلب من آفریده شدیفرشته ای که به شکل زن آفریده شدیبه آسمانِ سیاهم ستاره پاشیدیشبیه معجزه ای روشن آفریده شدیخراب، مثلِ طبس بودم از هجومِ بلا به باغ زندگیم، گلشن آفریده شدیتنم ز عطر نفسهای تو معطر شدپر از شمیم خوش سوسن آفریده شدیخدا بخاطر این مرحبا به خود گفتهکه بینِ آدمیان، اَحسن آفریده شدیتمامِ زندگی من فدای آغازی...که تو به نیتِ جفت من آفریده شدی...
بهر دل بردنِ من، خنجر مژگان کم بودچال بر گونه ی تو دست به دستش اداده...