ببین ! از میان این همه نقطه ، ویرگول و کلمه برمیگردم به مویرگ های تو جایی میان قصّه وترانه! تا انگشت اشاره از پوست به عمق برسد وسپیدار به آب مریم گمار
دخترم ! ساعت ها از بر داشتن جنازه ام گذشته است خسته ام- از گوشه ی این تابوت بوی بی رحم نعنا می آید بوته های سبز نعنا را کنار قبر مادرم کاشته بودم این روزها مویرگ های دستم به بن بست رسیده اند و چشم هایم به تاریکی تابوت...