پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
پیچیده برسپیدار نگاهم شرجیِ لبخندت می بینی؟سلام می دهد خورشید به توکه از ارتعاش نامتمی رقصد صنوبروَترانهبه پیشواز بهار می رودمریم گمار...
با تو بودن، آرزوی سپیدار است،حتّی بَر دار ، پس دست بردار ، تا بردارم از تو، دست......
شب صدای نفسی در غزلم میپیچد نکند باز که دل ناله ی هجران دارد- سپیدار...
از مردم بد اصل نخیزد هنر نیککافور نخیزد ز درختان سپیدار.!....
بی جهت نیست که تنهاست سپیدار بلندهمه از خویش گریزان و گریزان تبر. حجت اله حبیبی...
ببین !از میان این همه نقطه ، ویرگول و کلمهبرمیگردم به مویرگ های توجایی میان قصّه وترانه!تا انگشت اشارهاز پوست به عمق برسدوسپیدار به آب مریم گمار...
از نسل سپیدارم این بار که می آیممهری به دهان دارم، این بار که می آیمآشفتگی ام پیداست، از حالت فنجانمآوای بمِ تارم، این بار که می آیماز دوری آغوشت، آهی به گلو دارماز آینه بیزارم، این بار که می آیممغرورم و میخواهم، بیهوده در انکارمآبستن اقرارم، این بار که می آیمدر پشت نقاب خود، از حادثه ویرانمچون جسمِ سرِ دارم، این بار که می آیموقتی که تو میرفتی، بغضی به گلو افتادچون ابرم و میبارم، این بار که می آیموامانده ایّم د...
در میانِ بهارِ مزرعه ایکاش بودم سکوتِ یک گُلِ سرخنورِ نیمروزی به پیکرم می خوردیا که بودم چو چشمه ای خزه پوشبا عطش های کوزه های گِلیکاشکی سایه ای از او بودمتا که جایم میانِ دل ها بودچون سپیدار، دستِ نقره ای امرو به آن آسمانِ زیبا بود ......
و من آن نهال سبز باران ندیده ام که ریشه در سپیدار استواری دارم به نام پدر......
همرنگ سپیده و سپیدار شویدمشتاق سلام و مست دیدار شویدروشن شده چشم آسمان صبح بخیردر میزند آفتاب بیدار شوید...
پدر خوب و عزیزم در صداقت برتر از آیینه ایدر رفاقت باده ای بی کینه ای ای سپیدار بلند و پایدار می برم نام تو را با افتخار تولدت مبارک پدر جانم...