من که دوست داشتمت، پس جَفا بَحر چه بود دل به بی راهه کِشاندی ، رَفتَنت بَحر چه بود من هزاران شب و اَندوه به فِراق سَر کردم این چنین خواستن و جا زَدنت لُطف چه بود از کدامین ،شوق دیدار تو من جا ماندم دل شیدا شُده ات ،خواسته...
میراث چیزی احمقانه است! من میراث نمی خواهم.
باران میراث خانوادگی ما بود کوچک که بودم… از سقف خانه ی ما میچکید بزرگ که شدم از چشمانم!!