پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من می توانم تمام غم و غصه هایم را پنهان کنم ولی، چشمانم بی شرم اند آنها نمی توانند جلوی اشک هایم را بگیرند.شعر: حاجی جلال گلالیبرگردان اشعار: زانا کوردستانی...
از پله های نگاهم بالا برودری را که سالهاستدهان بسته استبه حرف بیاورچراغ قوه را بتابان به نقطه ی کورنزدیک شو نزدیک شوو نجات بدهصورت آن کودک رااز آینه ی پیر...«آرمان پرناک»...
وقتیقطره قطره قدم بر می داشتینمی دانستمدر چشم هایم داری ابرِ پُرخالی می کاریامروزبه هر چه می نگرمباران می بینم!«آرمان پرناک»...
تلاشِ تو /در افتادن از چشمم /مثل این عصای بی اعصابِ پیرمردِ پیاده رو /ستودنی است /باشد بیافت /بیافت باشد /اگر به شیشه ی ماشین برنخورد، /هنوز هم اشکم /از قطره ی باران غم انگیزتر است .../«آرمان پرناک»...
زلف درازی نیست:دام دل من؛چشمانم،خیره،به احساس نهفته در نگاهی است...زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
صیدی است در قفس مروارید چشمانم تا اشتیاق آمدنت فرزانه محمدیان...
چشمانم نظاره گر انتهای جاده استاشک حسرت آرام و بی صداکاسه ی دیدگانم را پُر می کنداما ... نه به اندازه ای که لبریز و سرازیر شودساناز ابراهیمی فرد...
حوضچه ای شد، -چشمانم!پُر از ماهی وُ اشک!!!وقتی فهمیدم، دیگر نمی بینم -چشمانت را لیلا طیبی(رها)...
ساز چشمانم پُر از آهنگ توستهر دو چشم عاشقم همرنگ توستمهربانم ؛ دلبرم ؛ این را بدانتا قیامت یک نفر دلتنگ توستبهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
چشمانم ؛رود شده انددر خالیِ نبودنتآن قدر نیامدیکه جان رویاهایم را آب برد...
ساده از چشمانم عبور نکندیده ای چگونه نگاهت می کنم؟تمام حرف دلم در چشمانم موج می زندچشمانم بیداد می کندکه تو را می خواهم️ ......
ساده از چشمانم عبور نکندیده ای چگونه نگاهت می کنم؟تمام حرف دلم در چشمانم موج می زندچشمانم بیداد می کندکه تو را می خواهم ......
کجای زندگی ام ایستاده ای ؟حس مجهول این روزهایم ،نیمه ات در قلبم ،نیمه ی دیگر هم از مغزی ،که از کار افتادهدرون قلبم افتاده ای شب ها ،چشمانم را خواب می بردخودم را امامدت هاست که باد برده است...
نگاهت که می کنمچشمانمرنگِِ بهار میگیردتو فروردینی ومنمُردادِ تب دارِتهرانم......
لینک چشمانم را می فرستم! تا،،، به کانال قلبم بیایی نفسم...
امشب خودت؛ باید بنشینی کنار دلتنگی هایم،تا با چشم هایت ببینی که دیگرچشمانم طاقت دوری ات را ندارد️️️...
تو کنارم باش من تمام شب های عمرم را تاب می آورم به امید صبحی که چشمانم به روی تو باز شود ... ️️️...
دلم از نبودنت پر است ، آنقدر که اضافه اش از چشمانم میچکد !...
اے لبانت بوسه گاه بوسه امخیره چشمانم به راه بوسه ات ......
خوشبختۍ همین است که هرروز صبحچشمانم رو به چشمان تو باز میشود...
تشنه ی بارانمقصه ی ابرها را بنویستا بشویمپنجره ی چشمانم را...
باران میراث خانوادگی ما بودکوچک که بودم…از سقف خانه ی ما میچکیدبزرگ که شدم از چشمانم!!...
دوستت دارمبهایش هر چه هستروی چشمانم...
بر میگردمبا چشمانمکه تنها یادگار کودکی منندآیا مادرم مرا باز خواهد شناخت...
بمانکه برگ خانه ام را به خواب داده ایفندق بهارم را به بادو رنگ چشمانم را به آب...
یک آن شد این عاشق شدندنیا همان یک لحظه بودآن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود.......