اگر زندگی کسی را بهتر نمی کنی، پس داری وقت خود را تلف می کنی. زندگی تو با بهتر کردن زندگی دیگران، بهتر می شود.
سریع خشمگین شدن خیلی زود از تو یک احمق می سازد.
راز جاودانه بودن اینست که ابتدا زندگی یی داشته باشی که ارزش به خاطر آوردن داشته باشد.
در مورد هیچ چیزی نگران نباش، هر چیز کوچکی درست خواهد شد.
ما هر روز صبح دوباره متولد می شویم. کاری که امروز انجام می دهیم بیشترین اهمیت را دارد.
یک سیاستمدار با دشمنی هایی که میان رقبای خود به وجود می آورد قضاوت می شود.
امروزه دانش دارای قدرت است. دانش، دسترسی به فرصت ها و پیشرفت را کنترل می کند.
ما نمی توانیم مشکلاتمان را با همان تفکری که آنها را به وجود آوردیم حل کنیم.
خجالت، زینت جوانی و عیب پیری است.
این آسان است که دیگران را سرزنش و روحیه آنها را خرد کنی، ولی یک عمر زمان می برد که بتوانی خود را بشناسی.
شما احتیاج دارید که افراد مناسب در کنارتان باشند، نه بهترین افراد.
در 33 سال گذشته، من هر روز صبح به آینه نگاه کرده ام و از خود پرسیده ام: اگر امروز آخرین روز زندگی من باشد، می خواهم کاری که امروز قرار است بکنم را انجام دهم؟ و هر وقت جوابم برای روزهای زیادی پشت سر هم نه باشد، می دانم...
اگر همۀ اقتصاددانان را ردیف به ردیف کنار هم می گذاشتی، هیچ وقت با هم به نتیجه ای نمی رسیدند.
گاهی وقت ها دموکراسی باید در خون شسته شود.
کسی که نتواند دلیل بیاورد نادان است. کسی که نخواهد دلیل بیاورد متعصب است. کسی که جرأت دلیل آوردن نداشته باشد، برده است.
تنها منبع دانش، تجربه است.
بعضی از زنان نقطه ضعفی در مقابل کفش ها دارند... من اگر لازم باشد می توانم پابرهنه راه بروم. من نقطه ضعفی در مقابل کتاب ها دارم.
طرح ناب خنده ات هوشیار میخواهد مگر؟ عاشقی را با تو غم بسیار میخواهد مگر؟ راه ها گم کرده بودم با تو من پیدا شدم دیدنت هرثانیه بیدار میخواهد مگر؟ من تو را در خواب هایم شب به شب سر میکشم تکیه دادن بر دلت دیوار میخواهد مگر؟ لحظه ای...
سعادت انسان از طریق بخت و اقبال عظیم که به ندرت اتفاق می افتد ایجاد نمی شود، بلکه به وسیله مزیت های کوچکی که هر روزه رخ می دهد ایجاد می شود.
اگر تاریخ به شکل داستان درس داده می شد، هیچ وقت فراموش نمی شد.
ما نمی توانیم از داشتن چیزی برای زندگی کردن مطمئن باشیم مگر اینکه حاضر باشیم برای آن بمیریم.
ما جنگ می کنیم تا شاید بتوانیم در صلح زندگی کنیم.
پیشرفت تکنولوژیکی مثل یک تبر در دستان جنایتکاری روان پریش است.
اگر می خواهی نویسنده شوی، باید دو کار را بیشتر از همه انجام دهی: زیاد بخوانی و زیاد بنویسی. هیچ راه و هیچ میانبری به غیر از این دو وجود ندارد که من از آن باخبر باشم.