پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
باران نمی بارد- غباری از مه- روی مژگان و- ابروان و-گیسوان و- گونه های دلپذیر تو- نشسته است/ دوست ندارم چترت. را باز کنی/...
ستاره ای که از اسمان / می افتد / تسلیم سیاهی ی / شب میشود /...
بهار!یک مشرق سپیده دمی یک باغ پراز گلی یک دشت پراز ارزو یک باد پراز عطری یک اردیبهشت پراز برگهای تر اسبان یخ زده از دره های زمستان به دیدار تو امده اند پرستوهای عاشق از غارعای سیاه تورا بال بال میزنند زنان شالیزارهای سرزمین من اوازهای تورا فریاد میزنند دخترکان تازه شکفته خوشه های اقاقیای تورا گوشواره کرده اند ای فصل رویش و ازادی عصرنان و شرف هزارسال امدن تورا به انتظار نشسته ام...