دو ادمیم و دو عالم پر از تضادو تفاوت ببین که ساخته شد از گلایه هامون بت! نفس به حبس رسیده،میون سینه ی من به شام تیره رسیده کلافِ کینه ی من ... نه عشق شکل خودش بوده نه هم آغوشی ببین که مُرده وجودم ، در اوج مدهوشی !...
گره می زنم سبزه ھا تا بماند عاشقی در اینجا و قسمت را به رود می سپارم گفته باشم منتظر باش! به تو می رسد ھمه چیزم مال تو ست حتی من برای تو... سیزده را به در کردم تا نحسی میان من و تو بدرود بگوید مثل سبزه بر...
همه می روند به باغ، سیزده به در کنند از بد و آفت و شر، به صحت گذر کنند ! چون که از نگاهشان، نحس و نامبارک است سیزده! و باید از، این عدد حذر کنند ! سیزده مثل من است! بدشگون و بدبیار بی گناه به چشم بد، سوی...
سیزده برای تو نحس است تو تمام خیابان ها را می بندی من پیاده می شوم و در پیاده رو سکوتم را در چشمانت فرو می کنم تا بودنم را بپذیری