پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
با باد رفتم داخل پیراهن توآرام چرخیدم سپس دور تن تواز چاک سینه آمدم تا روی چانهآنوقت شد کارم فقط بوسیدن توآیینه ی چشمت نشانم داد روشنخیلی منِ من فرق دارد با منِ تواز تن در آوردم به تن چیزی اگر بوداصلاً چرا باشد لباسم دشمن توفرصت نبود از طُرّه ی مویت بچینمچین خورد راه من به سمت دامن تویک دانه از باغ تنت می چیدم اماصد شکر می گفتم به خلق اَحسن تومعشوقه ام محکم در آغوشت بگیرممردانگی کن تا شوم آبستن تو...
چقدر غمگینی تودرست مثل زنی که درد، آبستن استو اشکفارغ می شود...
با یاد تو صبح تازه آغاز شده/ صد پنجره سمت آسمان باز شده/ گلدان عقیم و خسته ی کنج حیاط ، / آبستن جلوه ی گل ناز شده/...
دل آبستن یارهوسباغ بهشتی داشتکه دگرسیب نداشت...
من آبستن صد بارانچون ابری در شب زمستانو توشکوه و دلبری آخر اسفنددست در دست بهار...
بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاستو جهان مادر آبستن خط فاصله هاست...