تو را، ️ دوست دارم! هرگز، رهایت نمی کنم! در آغوش می گیرمت! و در چهار فصل میچرخانمت!
مرا با چشمانت عاشق نشو چه بسا از من زیباتری بیابی مرا با قلبت عاشق شو که قلب ها هرگز مشابه هم نیستند..
. می خواهمت نمی دانم که بودم! که خواهم بود و چه می شوم! اما می خواهمت تا نهایتِ ویرانی... ️️️
تمام آن چه دانسته ام همین است تو عشق منی و آن که عاشق است به هیچ چیز نمی اندیشد...
تنها ثروتم چشم های قشنگ توست.!️
درباره مشروعیت عشق با من بگو مگو مکن! عشقم به تو خود شریعت است که مینویسمش و اجرایش می کنم. اما تو.... تنها کار تو این است که معشوقه ی ابدیم باشی ️️️
دستانت ابر بهاری اند ، اگر نباشند جهان از تشنگی خواهد مرد ! ️️️
تو عشق منی و آن که عاشق اسٺ به هیچ چیز نمی اندیشد ... ️️️
تو را در روزگاری دوست دارم که عشق را نمی شناسند
قد أصابِنی عطُش لِحدیثک أفلا تروُینی؟... تشنه حرف هاتم ، نمی خواهی سیرابم کنی ؟
محبوبم ؛ اگر روزی از تو درباره من پرسیدند زیاد فکر نکن ! مغرور به ایشان بگو : دوستم دارد بسیار دوستم دارد ... نزار قبانی ️️️
بگذار به تمام زبان هایی که می دانی و نمی دانی بگویم تو را دوست دارم بگذار لغت نامه را زیرورو کنم تا واژه ای بیابم هم اندازه ی اشتیاقم به تو... ️️️
تو را در خلال اندوهم دوست می دارم
و عشق خود از کلامم زاده می شود…
بگذار دوستت بدارم تا از اندوه دور بمانم.️
مقصد من عشق است تو را می جویم ...
قسم می خورم که هیچ زنی جز تو وجود ندارد.
بزرگترین بیماری قلبی داشتنِ حافظه ی قوی ست
از هرآنچه که تو را از آغوش من دور می کند بیزارم...!
در تمام دنیا زنی زیباتر از تو نیست اما مشکل تو مثل مشکل گُلیست که نمیتواند عطر خویش را احساس کند مثل مشکل کتابیست که نمیتواند بخواند...
بگو دوستم دارى تا زیباتر شوم...!!
مرا که متولد کرد؟ مادرم... زنهای همسایه.. خدای احد و واحد.. نه نمی دانم مرا که متولد کرد! تنها وقتی به دنیا آمدم که چشمهای سیاه تو را گیسوان پریشان تورا و لبهای خندانت رادیدم من را تو به دنیا آوردی
در تمام دنیا زنی زیباتر از تو نیست اما مشکل تو مثل مشکل گُلیست که نمیتواند عطر خویش را احساس کند مثل مشکل کتابیست که نمیتواند بخواند... تو مهمترین زن دنیایی.. نه از آن روی که چشمانت همچون دو باغ سرسبز آسیایی اند نه برای اینکه لبانت نصف محصول شراب...
ڪاش می دانِستی که پَرَندِگانِ عِشق هَرگِز دوبار پَر نِمی گُشایَند دوستِ مَن! عِشق مُسافِرے اَست ڪه تَنها یِڪ بار به سُراغِمان می آیَد و یِڪ باره می رَوَد...