شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
ای خاک به خون شسته چرا بر سر ماییاز ما تو چه دیدی که چنین پیک بلاییهر گوشه ی تو ریخته است خون جوانیانگار فراموشِ تو شد خاک کجاییدانم که تو از درد خیانت به عذابیرسم این نَبود دادِ خود از ما بستانیروز و شب این قوم ، پر از درد و فغان شدبا ما به از این باش اگر خاکِ خدایی..... .. بهزاد غدیری...
نزار قبانی:دستانت ابر بهاری انداگر نباشند جهان از تشنگی خواهد مرد...
دارد لب من تشنگی بوسه ی بسیارچون مزرعه ی خشک، که دارد غم باران...
مثل عباس کسی هست دلاور باشد، با همه تشنگی اش یاد برادر باشد...
او تکیه زدن به شانه را درک نکرد / احساس کبوترانه را درک نکرد / با این که به هر دشت و دمن می بارید ، / او تشنگی جوانه را درک نکرد!!...
دستانت ابر بهاری اند ،اگر نباشند جهان از تشنگی خواهد مرد ! ️️️...
کاش میدونستی این مردم چقدر بی پناهندتا کمی منصف تر میباریدی...آهسته ببار باران!اینجا هیچ چیز سر جای خودش نیستکه یا غرق سیلاب می شویمیا لب هایمان از تشنگی ترک بر میدارد......
خار فراوان تشنگی فراوان باتدبیری زیبا خود را بالا کشانده ای گُلِ شیپوری...
تشنگی مفرط روزنه ها/ تماشایی است/ پاییز...
شکست آینه و شمعدان ترک برداشتخبر چه بود که نصف جهان ترک برداشتخبر رسید به تالار کاخ هشت بهشتغرور آینهها ناگهان ترک برداشتخبر شبانه به بازار قیصریه رسیدشکوه و هیبت نقش جهان ترک برداشتخبر رسید هراسان به گوش مسجد شاهصلات ظهر صدای اذان ترک برداشتخبر چه بود که بغض غلیظ قلیانهاشکست و خنده شاه جوان ترک برداشتخبر دروغ نبود و درست بود و درشتچنان که آینه آسمان ترک برداشت:سی و سه پل وسط خاکها و ...
جان زینب به لب رسید ای رسیده به علقمهکی می آیی عباس ای قرار دل علی دل به تو بسته فاطمهکی می آیی عباس برگردان : قلب بی کینه عشق در سینه آب و آیینهکی می آیی عباس خیمه ها چشم انتظار دیدنتتیغ دشمن در کمین چیدنتمی رسدکی دست ما بر دامنتکی می آیی عباس جان زینب ، جان اصغر ، جان منبر لب خشکیده ات آبی بزنقلب تو تنگ است و جنگت تن به تنکی می آیی عباس دست تو تنها پناه اصغر استخشم تو سرمایه ی این ل...