متن نسرین شریفی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نسرین شریفی
با تو چه بگویم
ای نابلد زمخت من
دلت برایم میرود
واما
غرور لعنتی ات ، اجازه پیشواز نمیدهد
نسرین شریفی
چه زیبا یادمان داده طبیعت
کبوتر با کبوتر ، باز با باز
که غیر از این نمی گردند هم ساز
که گر برهم زنیم رخداد زیبای خدادادی
روزها از پی تکرار می آیند
لحظه ها خالی زهر معیار می آیند
میروند آن لحظه های سرخ عشق
قلبهای پر احساس بی...
صدای اذان
برخیزصدای اذان می آید
صدای خروس بیکران می آید
بانک الله اکبر تورا میخواند
فرشته بهر شتتشوی جان می آید
برخیز و هم نفس نسیم پگاه شو
که روح رفته به جان می آید
برخیز و شیطان زخود دور کن
زدوری تو، او به فغان می آید
برخیز...
نیایش
عاشقم کن درسِ عشق ازبرکنم
لحظه هایم ،با خدایم ،تر کنم
آتشی ده در وجودم آنچنان
تاکه تن شعله بگیرد ذوب گردد بیکران
نسرین شریفی
نیایش
قربانت گردم که چه عاشقی هستی
غمهایم را می بینی، نشانه می فرستی
ناشکری هایم را، تلنگر میزنی
بیوفایم و گم میکنم تو را،پیدایم میکنی
ای نهان آشکارمن
ای عاشق بی همتای من
بازهم پیدایم کن ،من ناسپاس را که میدانم باز گمت خواهم کرد در این سوسو زنان...
درانتخاب وادیم
همانی که مرا به دیار لایتناهی ببرد
و سوسوی یک نور باشد
بدون لا مروتی
و یک نگاه باشد، بدون فتنه انگیزی
و یک بغل باشد ، بدون هیچ رنج
و یک دشت بوسه
که خود بچینی اش و بر لبانت نهی
که دیگری به زحمت نیفتد
که...
قلم زمن گلایه کرد از خستگیش
و من برایش دلبری کردم
و با طنازی گفتم
خودکشی را دوست دارم با تو
نسرین شریفی
این روزها فانوس دلها کم سو شده اند
روغنشان ته کشیده
روغن دان عشق نیز در گوشه ای خشکیده
می باید فانوس هارا به دست گرفت
و علیه این معضل کمپین راه انداخت
وگرنه بد عوارضی رقم خواهدخورد
به دنیای بی مهری آدم و حوای این زمان
نسرین شریفی
دل به رخداد زمان بسپر و برگوی که من راسخ ترینم
کائنات چون بشنود ، حل معما میکند
نسرین شریفی
درد دل با دوست گفتم،شاید، که درمانش کند
دیدم از دروازه شهر ،
دروازه بان درد مرا جار میزند
نسرین شریفی
غروب خدا حافظیت را نقاشی کرده ام
زیبائیش ،حسادت غروب خدا را هم بر خواهد انگیخت
ولی نمیدانم ،هوای طلوعت ،بد جوری،دل لعنتی ام را هوایی کرده
نسرین شریفی
از بلندای بنفش کوهساران چه میخواهی بدانی
جز اینکه دو دلداده بر دامنه هایش پرسه میزنند،تا که جرم خدادادیشان ، از دید آدمیان، مخفی بماند
و در انتظار بارش باران،نجوا کنان،تا که شاید،دعایشان مستجاب گردد،ودر شر شر باران و نزد خدای عاشق، عاشقانه هایشان را فریاد بزنند
نسرین شریفی
دلم را در میان مشتت جا گذاشتم
می گویند:
دل هر کسی به اندازه مشت خودش میباشد
ولی،من دوست داشتم دلم قد مشت تو باشد
نسرین شریفی
نیایش
حضرت شب صدا میزند
واگویه میکند و چه عاشقانه
مرهمیست بر دل زخم خور ده هر آن که عاشق است
قد بلندی دارند کوچه پس کوچه های شب
و عجب صبری سبز
می نشینی بر سکوی کاه گلی کوچه
و نور نیز رو برو یت
و آغوشش برایت باز...
آبادی همین نزدیکیست
میشود جا نگذاری مرا
نیت، دور زدن است
از نوع دور قمری
قلعه ای بسازم با فونداسیون عشق
رئیسش تو باشی ، زیر مجمو عه اش من
مهم نیست نقادی این پروژه
روزی را می بینم که همان نقادان این آبادی را موزه عشق خواهند کرد
نسرین...
نیمه شب است و درگیری ذهن و تلنگر دل و سو سوی قلم
درب خانه شان باز و پذیرای مهمان
دلچسب است ، گشت و گذار در این وادی
ذهن میگوید و دل دلبری میکند و قلم ایستاده به خدمت دست
میشود بهتر از این عشاق و معشوقها
در دنیای...
خدایا، من جا مانده و غفلت زده از میخانه خویش را
جا دهی ، یا ندهی ،مرا کاری نیست
من همان. عاشق دلباخته و سوخته گناه
اسکان کرده در کوچه بهانه های بخشش توام
نسرین شریفی
اندکی صبر حالم را خوب میکند
و چه زیبا، جلوه گر است روحیه بعد از صبر
گویی. بر تخت پادشاهی جلوس
زده ای
و حتی، چشمان درشت خداوند هم به تو می خندند
آری دوست من
صبر. فقط کمی صبر
نسرین شریفی
تقدیر گناهی ندارد،
نمیشود همیشه او را گناهکار دانست،
و
تقصیر قسر در برود
گاهی باید
قلاده به گردنِ تقصیر انداخت
نسرین شریفی
نیایش
خدایا ای رفیق همیشگیم
بایادتو تار تار بدنم شکوفا میشود
ولی بازهم در این دنیای وانفسا و روزگارغریب تورا گم میکنم
درمنجلاب نفس اماره، بدجوری زخمی میشوم
آنجاست که دوباره یاد تو می افتم
ای ناجی جسم و روح و روانم
و چه آرام میشوم با یاد تو
و...
بازوان شیشه ای دوست داشتنهای بودار را دریاب
بعضی آدمها،شهد عاطفه ات را می نوشند
نسرین شریفی