دست و پای در بند ریشه های هرز هول و هراس فرداهای ناپیدا در گیر و دار نابرابر جدال ها به گِل نشسته زورق اقبالش ... کوک های درشت می دوزد وصله های زخم را بر درازای عمر گزاف از یاد رفته است بی نام و نشان
کاش می توانستم سرتاپای وجود تو را هرس کنم... انتخاب من نباید هرز برود!