شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
پُر از هراسم!نه هراس از مرگِ خفتهدر لوله ی تفنگ!یا؛عبور شبحِ یک سایهبر دیوار!...تمام ترس من؛سقوط از چشمانت هستنه،هراس افتادن از دلت! زانا کوردستانی...
ما هر دو آدم های از عشق ترسیده ای بودیم،که پشت دیوار بلند غرور سنگر گرفته بودیم! ما که هراس داشتیم از دوست_داشتن و دوست_داشته_شدن!ما که در لفافه حرف زدن را خوب بلد بودیم؛برای نصفه نیمه ابراز کردنِ علاقه مان!ما که هیچ خاطره مشترکی در پیاده_رو های باران خورده ی پوشیده از برگ _های_نارنجی نداشتیم...ما که حتی مجال آدم_برفی ساختن در بهمن_ماه و غوطه ور شدن در شکوفه_های_گیلاس بهاری را نداشتیم...ما که یاد گرفته بودیم از خیلی دور نگرانی برای ی...
نمیتوانم!بال پروازی به تو بدهم،که از ذهنم پر بکشی!✨به آن دور دست ها بری!🕊💜مهم نیست من از چه هراس دارم :)چه هراس از تو!چه هراس از دور شدنت!چه هراس از آن روز ها! رهایی در آسمان نوشت!✍🏼👀بدون اسمم کپی نشه‼️...
دوست داشتنت دریاست...گاه آرام و پُر از سکوت...گاه طوفانی و پُر از هراس...من سال هاست دل به دریا زدم......
یک قدم به جلو یک قدم به عقب سرگردانی ..؟ نام ندارد !شاید تاریک ترین نقطه جهان ...پای ماندن نداردمادری که جانش را به خون کشیدن دخترکانی که در پی فردا آزادی را میان خون نوشتند خمپاره ی هراس ، رویاهایشان را تکه تکه کرد پرواز ...در آسمانی که باد وعده مرگ می دهد جرئتی است که تنها از یک دختر افغان بر می آید یلدا حقوردیتا وقتی که خورشید آسمانمان یکیست مرز معنایی ندارد 🖤...
این کوچه ها هنوز بوی پاییز میدهند،ازلابلای خاطراتت دراین شهر هنوز بوی پاییز می آید!نَکُنَد بازهم فکر رفتن به سَرَت زده؟!پاییز رفته و این شهر هنوز بویِ پاییز میدهد؛هراسَم هست ازاینکه میان زمستان،عزمِ رفتن کنی،باور کن این زمستانبویِ پاییز میدهد..!...
ای کاش انسان ها همانقدر که از ارتفاع می ترسند ،کمی هم از پَستی هراس داشتند !...
خواستم از چشم زیبایت بگویم، بگذریماز قد و بالای رعنایت بگویم، بگذریمباد تا آهنگ میزد با نُت موی فرتشعرِ در خور,وقت اجرایت بگویم، بگذریممصرعی در وصف لبخند مونالیزات یاخلقت عاری از امّایت بگویم، بگذریمخواستم آرایه های شعری ام زیبا شوداز صدای ردّ پاهایت بگویم، بگذریماز جوانی جو زده دنبال استعمار توقصد آزادی کوبایت بگویم، بگذریمدر سکوتت برزخی می بینم از تنهایی اماز غمِ این مردِ تنهایت بگویم، بگذریمدر گذشته مانده ای...
بهترین راه برای فراموش کردن آدمی که زمانی دوستش داشتید اما فقط درد بر دلتان افزود، این است که هربار یادش افتادید به این فکر کنید که چه خوبی های می توانست در حق تان بکند و نکرد، کجاها باید کنارتان بود و نبود، کدام خوشی هایش را باید با شما قسمت می کرد و نکرد، کجا از دستش برمی آمد و گره از کارتان نگشود، کجاها باید آغوشش را می گشود و پشت کرد، چه وقت هایی باید با هم بودنتان را قدر میدانست اما به زبان زخمتان زد... اینها را به یاد بیاورید و از او ب...
هراسناک تر از کور شدن، نابینایی من است بعد از آن شب.روحم درد می کند.احساسم تیر می کشدناچارم به قدم زدن در هراسی که با تاریکی می آیدبا روشنایی نمی رود.خاطراتم کبود است....
می گفت آمده که غمم را هرس کند جای هرس،فقط به وجودم هراس داد!...
دست و پای در بند ریشه های هرزهول و هراس فرداهای ناپیدادر گیر و دار نابرابر جدال هابه گِل نشسته زورق اقبالش ...کوک های درشت می دوزدوصله های زخم رابر درازای عمر گزافاز یاد رفته استبی نام و نشان...
دلم تنگ است و تنهازخمی ام و آوارههراس پروازی دوبارهسربه زیرم کرده ودلم را سنگینحجم سکوت این روزهاحرفهای دل رامیخشکاندزبان سخن نمی گویدعجب عاشقانه تلخیست!!این دلتنگیآن هم از نوعدلتنگی برای تو......
از سرخی تردیدتا آبی عبورپلی استکه همه از پا نهادن بر آن هراس دارند...
️درآغوشش کشیدم دیگر هراس نداشتم جهان پایان یابد من از جهان سهمم را گرفته بودم️️️...
هراس نیست مرا تا تو در کنار منی... ️️️...
جان دلماعتبارت پیش دلمتنها به حضورت نیستتو در جانم رخنه کرده ای ومن از فاصله هراسی ندارم ،،،️...
مادرمچند سالیست بدون تو دیگر یلدا معنا نداردوبی حضورت از دور هم جمع شدن ها هراس دارمدیدن جای خالیت بیقرارم میکنداین را بدان،بدون حضورت هزاران شب یلدا در سال دارم...
رئیسجمهورها از راه انداختن هیچ دعوایی، هراس ندارند! چون کسان دیگر کتکها را خواهند خورد...
جای ساعتصدای تو هر صبحبیدارم می کند ؛هراسی از چرخش عقربه ها نیستبگذار صدای تو مُدامزنگ بزند . . .️️️...
دوستت داشتم و در تمام مسیر هراس از دست دادنت با من بود، تو نور صبح های روشن بودی، امید بخش ترین، زیباترین، گندمزار بودی در خشک سالی، تمام هراس من از دست دادن تو بود...
انسان، هر زمان از پیشامدِ آینده دربارهی خود اندیشَد و از آن بیمِ هراس در خاطرش نِشانَد ، آن خطر ، زودتر او را تعقیب میکند !...
مدارا نکردن،نظریه های بریده از واقعیت،اصطلاحات تو خالی،آرمان عاریتی،نظامهای انعطاف پذیر؛اینها چیزهایی هستند که واقعا مایه ی هراسم میشوند...تنگ نظران متعصب که قوه ی تخیل ندارند به انگل هایی میمانند که گله را مبتلا میکنند،تغییر شکل میدهند و رشد میکنند.هاروکی موراکامی | کافکا در کرانه...
دلم هوای خودم را کرده است...این روزها بیشتر از هر زمانیدوست دارم خودم باشم...دیگر نه حرص بدست آوردن را دارمو نه هراس از دست دادن را...هرکس مرا میخواهد بخاطر خودم بخواهددلم هوای خودم را کرده است...همین......
به روزنامه نگاری میاندیشم که برایِ بخشودگیِ زندانیانِ سیاسی امضا جمع میکرد ...او بهخوبی میدانست که این کار نفعی برایِ زندانیانِ سیاسی ندارد. هدفِ واقعی هم آزاد کردنِ زندانیانِ سیاسی نبود؛ بلکه میخواستند نشان دهند که هنوز هم افرادی هستند که هراس به دل راه نمیدهند. آنچه میکردند حالتِ نمایشی داشت؛ امّا تنها راهِ ممکن بود. برایِ آنان امکانِ انتخاب میانِ عملِ موثر و نمایش، وجود نداشت؛ یا میبایست هیچ کاری انجام ندهند، یا اینکه فقط به کارِ...
دلخوشیها را هراس رفتنت دلشوره کرد......
قرارمان فصل انگورشراب که شدم بیاتو جام بیاور / من جانهراسی نیستفقط تو خوش باشهمین مرا کافیست...