آنچه از لعلت نصیبِ ماست دشنام است و بس
خاک عالم که سرشتند غرض عشق تو بود هر که خاک ره عشق تو نشد آدم نیست
خاک آدم که سِرشتند غرض عشق تو بود هر که خاک ره عشق تو نشد آدم نیست
دلی کز عشق گردد گرم، افسردن نمی داند..️
نه یک جان بلکه گر صد جان بود، سازم فدای تو
یار گفت: از ما بکن قطع نظر، گفتم: بچشم! گفت: قطعا هم مبین سوی دگر، گفتم: بچشم! گفت: یار از غیر ما پوشان نظر، گفتم: بچشم! وانگهی دزدیده در ما می نگر، گفتم: بچشم! گفت: با ما دوستی می کن بدل، گفتم: بجان! گفت: راه عشق ما می رو بسر،...
من از جهان به تو نازم که نازنین جهانى...
هرجا که حبیب است به پهلوی رقیب است ...
مگر جانی که هرگه آمدی ناگه برون رفتی؟ مگر عمری که هر گه می روی دیگر نمی آیی؟!
جفا که با من ِدلخسته می کنی، سهل است غرض وفاست که با مردم ِدگر نکنی
مانند خانه ای که رود صاحبش سفر بستیم دیده بر رخ مردم چو یار رفت !
به کویت آمدیم و آرزوی ما نشد حاصل ...
کار من از جمله عالم همین عشقست و بس
بی تو هر شب منم و گوشه ی تنهایی خویش
ما را خیال توست تو را خیال چیست ؟
گر چه ای بد خوی من، خوی تو عاشق گشتن است ترک خوی خود مکن، من کشته ی خوی توام
از جنون من و حسٖن تو سخن بسیارست قصهٔ ما و تو از لیلی و مجنون کم نیست
مَگَر جانی که هَرگَه آمَدی ناگه بُرون رَفتی؟ مَگَر عُمری که هَر گَه می رَوی دیگَر نِمیایی؟!!!!
میل من از جمله ی خوبان عالم سوی توست
خوش نمی آید به جز روی تو ام روی دگر
در فراقت حالم از هر مشکلی مشکل تر است
یک بار بینم روی تو دل را چه سان تسکین دهم؟ تسکین نیابد، جان من، صد بار اگر بینم تو را