چندان که فراموش توام ، یاد تو دارم...
گوارا می کند وضعِ جهان را بی خبر بودن ...
جراحتِ دلِ ما بر طبیب ظاهر نیست..
غمی دارم ز دلتنگی که در عالم نمی گنجد
شب و روز از خدا وصلِ تو می خواهم به یاربها
من ترک مهر ایشان در خود نمیشناسم..
سوخت در انتظار تو جان به لب رسیده ام..
یک نگاهِ توام از نقد دو عالم بس بود....
شعله ایم ، افسردنِ ما تیرگی می آورَد...
خنجر مدفون فی لحم ذکریاتی انتِ. تو، خنجری فرو رفته در گوشتِ خاطراتِ منی...
چون مات توام دگر چه بازم...
می روی و مقابلی ، غایب و در تصوّری
تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من..
محبوبِ من!_پایبندِ_من_باش_چون_اندوه_...
عهد ما با تو نه این بود ، وفای تو کجاست ؟
تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهى ؟
تو میان خوبرویان مثلی به بی وفایی...
کی می شود به روی تو روشن چراغ چشم ؟
گرفتگیِ دلم را سراغ می فهمد...!
مرا مهر تو در دل جاودانی است...
زِ آرمیدن ما اضطراب می بارد ...
مرا روی تو مِحراب است در شهر مسلمانان...
صدق پیش آر که ایمان به مسلمانی نیست ...
همیشه بستگیِ کارم از دری ست که بازاست...