کو آن رفیق مدعیِ روزهای سخت؟ تا با غم تو عکس بگیرد به یادگار...
وقتی که چشم لال و زبان، کور و کر شود زخم آن زمان زبان به سخن باز میکند...
پک میزند بهمن به بهمن زخمهایش را مثل زمین قرن حاضر، رو به ویرانیست...
دوربین دستش گرفته زندگیّ لعنتی آمده با گریههایم صحنهآرایی کند!
یکروز سمت شهر خودم کوچ میکنم با دردهای کهنه و غمهای بیشمار...