یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
گویی مرا شبت خوش خوش کی به دست آتش ؟آتش بوَد فراقت...
در اندک منتویی فراوان...
از همه سو به تو محدودم...
نکند فکر کنی در دل من یاد تو نیستگوش کن نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست...
اندرون با تو چنان انس گرفتست مراکه ملالم ز همه خلق جهان می آید...
حق نداری به کسی دل بدهی ، اِلّا منپیش روی تو دو راه است فقط من یا من...
همه درگیر توامای همه تعبیر دلم...
تا نرود نفس ز تن پا نکشم ز کوی تو...
در سینه من نام توامشب به طپش افتاده ست...
ما مست شراب ناب عشقیمنه تشنه ی سلسبیل و کافور...
تو چه دانیکه چهها کرد ،فراقت با من ...!...
جان منی جان منیجان من آن توام آن توام آن تو...
دیگران چون بروند از نظر از دل بروندتو چنان در دل من رفته که جان در بدنی...
سیزده را همه عالم به در امروز از شهرمن خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم...
من آنِ تواممرا به من باز مده......
تا تو مراد من دهیکشته مرا فراق تو...
من که بیدارم از جدایی توستتو چرایی به نیمه شب بیدار ؟...
و کسی که تورا دیده باشدپاییز های سختی خواهد داشت...
خواب نمیبرد مرا ، یار نمیخرد مرامرگ نمیدرد مرا آه چه بی بها شدم...
ای قلب امیدی به رسیدن که نماندهبگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم...
می نویسم باراندیگر پروانه و باد خود می دانندپاییز است یا بهار...
یک بوسه ربودم ز لبتدل دگری خواست...
امشب از غصه پرم حوصله داری، یا نه ؟می توانی به دلم دل بسپاری، یا نه؟...
مرا خیال توبى خیال عالم کرد همان خیال تو ما را دچار این غم کرد...
میل من سوی شما قصد توسل دارد...
وه چه شود اگر شبیبر لب من نهی لبیتا به لب تو بسپرمجان به لب رسیده را...
گفتی که به وصلم برسی زود مخور غمآری برسم گر ز غمت زنده بمانم...
این که مداوم سرد و گرمش میکنیلیوان چای صبحانه ات نیست کهدل من است میشکند...
صد بار گفتمش وسط حرف من نخندیکبار خنده کرد بیا عاشقش شدم...
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیمکه در طریقت ما کافریست رنجیدن......
لب تر نکن اینقدرکه زجرم بدهی بازیک مرتبه محکمبغلم کن که بمیرم...
همدردی و هم دردی و درمان دل ماای هرچه بلاهرچه جفاهرچه شفاتو...
یک نفر از جنس احساس تو می خواهد دلمیک نفر مثل خودت اصلا تو می خواهد دلم...
ما سپر انداخته ایم گر تو کمان میکشی...
دریای هستی مناز عشق توست سرشاراین را به یاد بسپار...
ای تف به جهان تا ابد غم بودنای مرگ بر این ساعت بی هم بودن...
من اینجا بس دلم تنگ استهر سازی که می بینم بد آهنگ است...
این دل که به یادت همه دم مست و خراب استگر بر سر آغوش تو می بود چه می شد ؟...
این سر که ز اندیشه مرا بر سر زانوستگر بر سر زانوی تو می بود چه می بود؟...
در این جادو شب پوشیدهاز برگِ گل کوکب دلم دیوانه بودنبا تو را میخواست ......
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست...؟!...
دل به هجران تو عمریست شکیباست ولیبار پیری شکند پشت شکیبائی را......
گاهی آدمی دلشفقط یک دوستت دارم میخواهد که نَمیرد ...!...
هر که با مثل تواُنسش نبود، انسان نیست...
-بس که خمیازۀ فریاد کشیدم،دیریست ؛خوابهایم همه کابوس، همه فریادند…...
خلوتپرست گوشهٔ حیرانیِ خودیمیعنی نگاهِ دیدهٔ قربانی خودیم...
می خواهمتچنان که شب خسته خواب را...
ای ڪه مسجد میروی بهر سجود...سربجنبد،دل نجنبد،این چه سود...!!؟...
حدیث دوست با دشمن نگویم که هرگز مدعی محرم نباشد...
بیا...دنیا نمی ارزد به این پرهیز و این دوری...