پنجشنبه , ۲۲ آذر ۱۴۰۳
بازم تو خونه مون میدون جنگهپدر سر درد داره مث هرشبنشسته پای دار قالی مادرداره می بافه غم می سوزه از تبدوباره صحبت تیر و تفنگهپدر افتاده یاد جبهه و جنگبازم دلتنگ دریای جنوبهمث ماهی میون تنگ دلتنگداره ازحمله و ازجنگ میگهاز اون روزای خون و آتیش و دوداز اون روزی که دشمن حمله میکرداز اون روزی که فصل عاشقی بودهوای خونه طوفانی و سردهمث دریا پر امواجه باباحواس مادرم دائم به اونهیه عمریه که هاج و واجه بابا...
پرده هاجنگ در جبهه ی دیوار است!با ادامه ی حصر پنجره ها....