اخم هایت خفه ام می کند ای کاش یکی گره ی بین دو ابروی تو را شل بکند
مومنم کردی به عشق و جا زدی تکلیف چیست؟ بر مسلمانی که کافر می شود پیغمبرشش
حرفی بزن به لهجهی باران که مدتیست این بغض کهنه منتظر یک اشاره است
زیاد است انتظار معجزه از من که فرتوتم پیمبر نیست هر پیری که در دستش عصا دارد
شبیه سرزمینی که یکی در آن به پا خیزد یکی در من شبیه تو خیال کودتا دارد