شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
نشد که بگذرم از تو، بخواه برگردممنم همان که فقط یک اشاره می خواهد...
نشد که بگذرم از توبخواه برگردممنم همان که فقط یک اشاره می خواهد ....
رهگذر داشت به لب سیگاری، گفت: آتش داری؟من اشاره به دلم کردم و گفتم: آری ......
حرفی بزن به لهجهی باران که مدتیستاین بغض کهنه منتظر یک اشاره است...
کوچه و خیابان/پر شده از آدمهایی که دیگر لازم نیست برای داشتنشان تلاش کنیاشاره ای کافیست!تو اما خاص باش...یک خاص دست نیافتنی......
اشاره ای نظری یا کرشمه ای با تو به شوق روی تو با سر دویدنش با من...
راهِ مرا اشاره شو من به کجا رسیده ام؟هرچه دویده ام تو را خسته شدم ، ندیده ام...