قلب من خانه ے عشق اسٺ وتو مهمان منـ ے چشـم من روشـن ازاسمٺ شـده چشمان منـ ے حرفهایـت شــــده آرامش هـر روز و شبـم همچو پروانه ے عشقـ ے و تو در جان منـ ے
خوشا به حال زنی که دو چشم روشن داشت نقاب و صورتکی دلرباتر از من داشت خوشا به حال زنی که همیشه می خندید و یک لباس پر از زرق و برق بر تن داشت همان کسی که به جای سکوت و شعر و غزل همیشه حرف قشنگی برای گفتن...