من از کسالت رویای آدمها دلگیر می شوم چه خوب است فرشته ای مثل تو دارم که هرگز آدم نمی شود ... جلال پراذران سفیر اهدای عضو
از این قرنطینه گی های دمادم کسالت از این سنگینی اندوهگینِ گم شدن در این عادت تا سبکبالی آن روزهای به شادی خود را بازیافتن و سرمست خنده های تو بودن راهی نیست کافی ست پلک هایم را ببندم به چشم های تو سفر کنم و پرواز در آن جهان...