متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
متن جلال پراذران
زیبا متن : مرجع متن های زیبا
جملات جلال پراذران
جمله جلال پراذران
چشمهایت را از من نگیر
با آن مردم حرفهای زیادی دارم
باید بدانند که
حتی هنوز هم
در دورافتاده ترین سلولهایم
«تو» ترشح می شود...
چشمهایت را از من نگیر
با مردمی که به من آموختند
دریا می تواند قهوه ای هم باشد...
چشمهایت را از من نگیر
حتی اگر در زیر پلکِ
آن بهانه های تغزل
نفسگیر می شود هستن...
جلال پراذران...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن نفسگیر
متن چشمهایت
متن هستن
بگذار با هم
پابه پای صلح تن به تن
از عشق لب به لب باشیم
جای دوری نمی رود
نزدیک تر بیا
تا شکل بی پایان ترین پیچیدگی ها
جایی برای هیچ فردایی
در بین ما و شب نمانده باشد...
جلال پراذران...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن عشق
متن پیچیدگی
متن فردا
متن صلح
حلقوم شهر را شرحه می کند
تیغی که آزادی را
شرح می دهد!
حتی زبانم را اگر ببرند
انگشتهایم را
خودم قلم خواهم کرد
شعرها هنوز ماندگارترند...
جلال پراذران...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن شعر
متن زبان
متن تیغ
متن قلم
زندگى افتضاح قشنگى ست
مثل رویایى که یادت نمى ماند
هرچه بیشتر در آن غرق مىشوى
بیشتر نمى میرى!
و مرگ همیشه وقتی می رسد
که زندگی
تو را از قبل کشته است!
جلال پراذران...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن زندگی
متن مرگ
متن افتضاح
متن رویا
سبزینه ای
در گوشه مخروبه ای متروک
می روید
یادت همیشه در دلم
در گوشه ای از آنچه زنده ام...
جلال پراذران...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن سبزینه
متن متروکه
به فردا بگویید :
کاش دیشب آمده بودی مرد !
شاعری به قرار عاشقانه اش نرسید
از بس که ذوق کرد...!
جلال پراذران...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن فردا
متن عاشق
متن شاعر
متن ذوق
اینجا
هوای خاطره تو، خیلی ابری است
یک شب که چشمهای جهان را
خواب می برد،
آخر مرا و طفل دلم را
آب ... می برد ...
جلال پراذران...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن خاطره
متن ابری
متن خواب
متن جهان
متن هوا
به فردا بگویید:
کاش دیشب آمده بودی،
عاشقی به قرار فردایش نرسید...
جلال پراذران...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن عاشق
متن قرار
متن فردا
خودم هم دیگر نمی دانم
تو را چندبار حساب کرده ام
که دلخوشی هایم پایان نمی گیرد...
جلال پراذران...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن دلخوشی
متن پایان
یک شب خواب می دیدم که بیدارم
که بیدارم...
اما هرگز ندانستم
روزی که برخاستم
فردای خوابم بود
یا فردای بیداری. ..
جلال پراذران...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن خواب
متن بیداری
به آتش گفت :
نسوز تا کمی آرام بگیری
آتش گفت :
آنگاه تو
شبهایت را چگونه گرم خواهی کرد؟
و از آن پس نیز ، اندوه
شومینه عشق را
روشن نگاه داشت...
جلال پراذران...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن آتش
متن عشق
متن اندوه
متن شومینه
با من ، اگر عشقت نبود و خستگى هایم
پیدا نمى کردم براى گم شدن ، راهى
بیهوده تر زین عاشقانه کو ؟ که مى گویم :
مى خواهمت ، حتى اگر ما را نمى خواهى ..!...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن می خواهمت
متن عاشقانه
متن خستگی
متن بیهوده
متن عشق
متن گم شدن
چقدر در حالاحالاهای نبودنت
امروزگار من
پر از فرداهایی ست
که هنوز نرسیده اند
و من همیشه
بوسه های تو را کال می چینم....
جلال پراذران...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن کال
متن بوسه
متن چیدن
متن فردا
متن روزگار
چنان سکوت بلندی ست
در حوالی عمر
که کمترین خبری
از صدای تو نمی آید !
مرا ببخش غریبه
اگرچه عاشقی , اما
در این دیار...کسی
پا به پای تو نمی آید ...
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن سکوت
متن حوالی عمر
متن عاشقی
دارد نگاه نجیبت مرا
درقهوه ای ترین خلسه ی جهان
غرق می کند
نبضم فصیح می شود
آنگونه ام که شعری
دارد استخوان می ترکاند...
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن نجیب
متن غرق
متن خلسه
تنهایی ام خیلی بزرگ بود
تا این که پیش پای تو
مرگ آمد
برای همیشه با من زندگی کند...!
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن متن زیبا
متن تنهایی
متن زندگی
متن مرگ
بوی درد تازه می آید
انگار
یک کوچه آن طرف تر
کسی دارد شعر می پزد ...!
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن متن زیبا
متن کوچه
متن درد
تا تو موهایت را مى بافى
من مى روم حواسم را بیاورم
بنشینم و دوباره بدوزم
شوق نجیب نگاهم را
به دامن بلند لحظه هاى پر از تو
چه خوب مانده است
و از هنوز عاشقانگى ما
این حس یلدایى نرفته است ...!
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن شوق
متن عاشقانگی
متن عاشقانه
کسی که آسمانش به اندازه پنجره ای ست که دارد، هرگز پرواز را نمی فهمد و پرنده هایش همیشه ناتمامند......
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن متن زیبا
متن سخن
متن آسمان
متن پرنده
متن پرواز
چقدر آرام می شود
در نگاهت
دلم ، که بی تو ترین اقیانوس تنهایی ست
کنارم که هستی
آسمان در من پر می گیرد...
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن آسمان
متن اقیانوس
متن تنهایی
بعد از حیات ما
حیات دیگری هم هست
این را چراغ آخر این کوچه می گوید
که دلقرصیهایت را
وقتی که ترسهایت دچار هنوز بود
روشن نگاه می دارد...!
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن متن زیبا
متن چراغ آخر
متن حیات
سنگینى مى کند
این غم غریب ، در نگاه من
مثل آسمان ؛ که روى شانهٔ زمین ..!
آهاى ...!
مى آید صدایم .؟
یک نفر کمک کند...!
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن متن زیبا
متن آسمان
متن زمین
اگر مرگ نبود
از این دلمردگی طولانی
دق می کرد زندگی..!
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن مرگ
متن زندگی
متن دق
جهان ، پر از آوار واژه هاست
و من ، صدا روى لحظه هایم مى ماسد
مثل وقتى که
دارم غزل نمى گویم
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن آسمان
متن لکنت
متن غزل
خستگی
روی شانه های نگاهم
سنگینی می کند
اما هنوز در سکوت مبهم این شب
آوازه ی زیر لب خیالی ترین تردید روشنم
که فردا ، با تو می رسد آیا
یا دوباره فقط صبح می شود...
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن آوازه
متن تردید
متن صبح
متن خستگی
می رسم باز من به گوشمال سکوت
مثل بانگی که از فراز حنجره هاست
گفته باشم ؛ کسی نمی رهد هرگز
آسمانش اگر بقدر پنجره هاست ...
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن آسمان
متن پنجره
متن سکوت
من در هوای تو با غمت
چنان
برگم که رهگذاری
زیر پا گذاشته
در کوچه ای که باد
تشویش خود را
در آن ، جا گذاشته
یک شب هزار شب هم می شود
وقتی
من هم بدون تو
مرا تنها گذاشته ...
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن تنها
متن تشویش
متن باد
زندگی
زیباترین راه
به مرگ است...!...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن پریسکه
متن زندگی
متن مرگ
این یاد تو، و من
افسانه ای شده ست
ماه و پلنگ تر...!...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن پریسکه
متن ماه
متن پلنگ
متن افسانه
چقدر بلند سکوت مى کنى
که من ،
پردهٔ گوش حوصله ام
پاره مى شود !
کمى غزل برایت مى ریزم
کمى براى خودم
تو مزمزه مى کنى دوباره
و من زمزمه مى کنم:
تو ، طعم داغِ
برهنه ترین شب غزلوارى
من ، رقص پاى لبم را
بر روى گونه هات!...
چقدر دور مى شود از ما
جهان ، که پشت سر خواب است
و ما میان نفسهاى تند شرم و تلاقى
شبیه ثانیه هاى دیر بیداریم
و شب ، به این مى اندیشد
که فردا را
به رونق پنهان ما
نیاورد هرگز....
جلال پراذران
سفیر اهدا...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن رونق
متن تلاقی
متن سکوت
متن غزل
متن حوصله
آتش کدام غم
خاطره ات را از من دور می کَنَد ؟
سخت است ؛
مثل کندن زالو
از روی پوست می ماند!
بجز برای سوختن
پری را وا نمی کند این عشق
پری را وا نِ ...
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن عشق
متن خاطره
متن سوختن
متن آتش
متن غم
روی تمام پنجره ها را سفید کرد
وقتی به سمت دیدن تو
باز شد چشمم.
آنقدر که نشستم و از شوق
پلکم به هم نخورد،
حتی خدا هم بعدها فهمید
من ، با کدامین آرزوها
زنده زنده مرد...!
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن پنجره
متن آرزو
متن خدا
متن شوق
با این که زیر پایم
قطره قطره اشک می چینم
دستم ولی هنوز
بر سر دیوار عشق تو نمی رسد...!...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن دیوار
متن اشک
متن عشق
یک کمى از همیشه گذشته
عصرها ، رنگ پاییز سیر است
پنجره ، یک جهان بینى باز
رو به این کوچهٔ بى تو دیر است ...
.
از هم ، این رونق بى صدایى
باز ، چیزى نمانده بپاشد
در من انگار ، دست خیالت
دارد از من غزل مى تراشد ...
.
سرپر از آهم و هر نگفته
مثل بغضى که در حنجره ، من
تا بیایى تو ، از حفظ کردم
کوچه را ، پاى این پنجره ، من ...
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن کوچه
متن پنجره
متن غزل
متن پاییز
متن بغض
من از کسالت رویای آدمها
دلگیر می شوم
چه خوب است
فرشته ای مثل تو دارم
که هرگز آدم نمی شود ...
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن رویا
متن کسالت
متن دلگیر
متن آدم
متن فرشته
من از تو سرشارم
مانند فهم گیاه از هوای شکفتن
مانند ذهن سکوت
از بلوغ یک آواز...
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن بلوغ
متن آواز
متن شکفتن
متن سکوت
متن ذهن
چیزى به صبح نمانده
بیا نگاه مرا بریس
و عاشقانه بباف و ببین
غزل به اندام تو
چه خوب مى آید ..!
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن غزل
متن اندام
متن عاشقانه
متن صبح
در این جهان
تمام شبها از آن من است
براى همچنان که منتظرم
و تمام روزها از آن تو
براى همچنان که نمى آیى ...
گلاب به رویت ؛
عشق ، هنوز دارد
مرا بالا مى آورد ..!
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن جهان
متن عشق
متن منتظر
متن گلاب
دیگر گونه هایت بوی\ لیلا \ نمی دهد و حس گندمزارهای تابستان از گیسوهایت جاری نمی شود در اشتیاق جوانم .
وقتی می بوسمت ، پودر می خورم از گونه هایی که در ظهر این شهر عرق می کند و طعم گل مجسمه سازی می گیرد...
من چرب می شوم روی لبهایی که دروغ می بوسد و همواره می ماسم ...خیلی وقت است که در نگاه دریایی ات چشمهای گربه نشسته است . تو دیگر بوی لیلا نمی دهی ، آری .
تنها وقتی خواب هستی ، می بینم که چه وحشیانه معصومی !
حالا دیگر گربه ای مرا نگاه می...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن معصوم
متن دریایی
متن اشتیاق
متن گندمزار
متن وحشیانه
هنوز در من کسی ست
که از پشت چشمهایم
جهان را نمی فهمد
مثل مرده ای که از لای تابوت
به بیرون ترین شکل
خیره مانده است
و شاید می داند که هیچ مرده ای
تابوت بر دوش نمی گیرد
اینجا شبها خیلی طولانی است
گویی تمام فرداها سقط می شوند
این آخرین باراست که پلک می زنم
اگرچه یک نفر باید بماند
خدا را حفظ کند ..!
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
فعال محیط زیست...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن جهان
متن تابوت
متن سقط
متن خیره
متن پلک
این شب، هنوزِ بلندی ست
که با حواس نجیبش
هوای شرجی ما را نفس می کشد دارد.
بگذار
از کدام خاطره دم بزند
سکوت تن به تن چشمهای ما با هم....
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
فعال محیط زیست...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن سکوت
متن شب
متن خاطره
متن شرجی
متن نفس
مرا از چشمهایت دور مکن
ای هرگزترین عاشق
بگذار تا دلم را بردارم و
به دریا بزنم
تا دیگر از یادم نرود
که شنا بلد نیستم و
عاشق تری نکنم
اینگونه که در ازدحام هیچ می ایستم
از خدا تنهاتر می شوم
مرا از چشمهایت دور مکن ...
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
فعال محیط زیست...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن خدا
متن دل
متن عاشق
متن تنها
متن ازدحام
متن چشمهایت
پلکهایم را می بندم
نگاهم نفس بند می شود
و هیچکس هرگز نمی بیند
چگونه به پایان می برد
پروانه ای در پشت شیشه
جان می کند را ...
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
فعال محیط زیست...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن نفس
متن پروانه
متن شیشه
متن نگاه
عاشق آن آرامشی هستم
که جهان
پس از مرگِ آخرین نفر
به خود می بیند
و در سایه خدایی می خوابد
که شبیه هیچکدام از آنها
که خریدیم و فروختیم نیست
نشاطِ هیچ پاسخی
به هیچ پرسشی مناسب است
و ترس کودکانه ای
سکوت را می لرزاند
آری، عاشق آن آرامشی هستم
که جهان
پس از مرگ آخرین نفر
به خود می بیند ...
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
فعال محیط زیست...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن آرامش
متن خدا
متن کودکانه
متن سکوت
متن مرگ
هیچی کهنسال
با عصایی از سوزن
روی تداوم سکوتم راه می رود ...
بی فایده ست !
بیداری ام ،
با این غم سنگین بعد از تو
خواب رفته است!
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
فعال محیط زیست...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن بیداری
متن غم
متن سکوت
متن تداوم
یا دوستم داشته باش
مرا که بی تو نمی رویم
یا این سپس های پاییزی ام را
همیشه باور کن ...
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
فعال محیط زیست...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن پاییزی
متن سپس
متن باور
آنسوی پنجره
پاییز دارد
سر از پا نمى شناسد..!
و من ، یادت که در سرم مى نشیند
غمى از دلم بالا مى رود
مثل وقتى که
با گنجشگ ترین بهانه
گربه از درخت ...!
اینجا
من از آنسوی پنجره پرم ....
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
فعال محیط زیست...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن پاییز
متن پنجره
متن درخت
متن بهانه
آسمان از لا به لای میله ها
در سعی بالهایم
پرواز می کارد
من، چشم از زمینِ بی دلیلِ دلهره
برمی دارم
و خسته از آوار این شبرنج بی فردا
تا دوردستِ
خواهشِ خورشید می پربازم...
حالا ببینید
در نگاه قوم سنگ و ساچمه حتی
یک قفس آزادی دارم
یک قفس
آزادی ...!
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
فعال محیط زیست...
متن جلال پراذران
ارسال شده توسط
جلال پراذران
متن آزادی
متن قفس
متن شبرنج
متن خورشید
متن پرواز
با تو
در آرامشی تن به تن
گسترده می شوم
و جهانم هیچ سمتی ندارد
عقربه های ساعت دیواری ام را
برداشته ام
و فلسفه دیگر آزارم نمی دهد
با تو که هستم
شک ندارم
مثل خدا طولانی می شوم
مثل همین شبی که
روی پلک فردا سنگینی می کند
با تو
در آرامشی تن به تن ......
متن جلال پراذران
متن عاشقانه
متن خدا
متن آرامش
دست بر نمی دارد / چشمم. نگاهم که می لغزد روی خواب پست و بلندت ذهنم/ شبانه باردار می شود و می دانم/ از فردا هر که می رسد او را غزل صدا می کند...!...
متن عاشقانه
متن غزل
متن باردار
متن خواب
متن شبانه
متن چشم
متن صدا