این همسفران،پشت به مقصود،روانند
شاید که بمانم،قدمی پیش تر افتم!...
سیر گلشن کردی و گل،غنچه شد بار دگر
بس که از شرم جمالت،دست پیش رو گرفت...
ما ز آغاز و ز انجام جهان ، بی خبریم
اول و آخر این کهنه کتاب،افتاده است...
باشد نشان پختگی،افتادگی،کلیم
آن میوه نارسست که بر دار مانده است...
تا ز دل آهی کشیدم ،جمله دلها در گرفت
باد بود،از آتش یک خانه ،چندین خانه سوخت...