پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
قیافه ام تابلو شده بود !گفتن : چی میکشی ؟گفتم : زجر !گفتن : نه یعنی چی مصرف میکنی ؟گفتم : زندگی … !...
یکی از الدنگ ها گفت اگر با سنگ به آن تابلو بزنیم، اتوبوس زودتر می رسد. ده تا اتوبوس آمد و رفت و ما الدنگ ها همچنان سنگ پرت می کردیم به تابلو....
رنگی شد تابلوی دنیای سیاه و سفیدموقتی عینکی به چشم زدم با مارک “جور دیگر”...