دلم گرفته و میلی به اجتماع ندارم شبیه سایه ی ظهرم که ارتفاع ندارم
دلم گرفته خدا را تو دلگشایی کن من آمدم به امیدت، تو هم خدایی کن
دلم گرفته از این شهر،شهر بی مرام،رفیق از این جماعت در فکر انتقام رفیق کجای این شب،شب بی اعتبار گریه کنم؟ به روی امنیت شانه ی کدام رفیق؟
دلم گرفته و روی شانه هایِ خودم گریه میکنم