شهر باغِ وحشِ بزرگی ست در هر خانه تعدادی انسان زندانی اند
پشت نقاب خندههایی تلخ زندانیست مردی که شب تا صبح کارش گریه_درمانیست
کاشکی محکوم اغوشت شوم شاید که تو باورت گردد که من زندانی چشم توام ....
قفس تنگ فلک جای پر افشانی نیست یوسفی نیست درین مصر که زندانی نیست
یوسف من بیش ازین در چاه ظلمانی مباش تخت کنعان خالی افتاده است زندانی مباش