سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
دست های تو خانه ی من استوقتی مُردممرا در دست هایت دفن کنشاعر:پوریا پلیکان...
مگر بهار را دزدیده اندکه هرچه می رویم به لبخند نمی رسیم ؟...
شهرباغِ وحشِ بزرگی ستدر هر خانهتعدادی انسان زندانی اند...
به آفتاب بگوییدکمی زودتر طلوع کندپوستم را شسته امپهن کرده ام روی بندمی خواهم برای عشقی تازه آماده شوم...