پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
با دوتا چشم، حریف همهٔ شهر شدیفکر کشور به سرت زد که عینک زده ای؟...
من نزدیک توو تو دور بینای به فدای توعینک بزن...
این روزها پاک حواسم پرت است... عینکم را یک جا ، جا گذاشته امشال گردنم را جایی دیگر، دلم را... دلم کو!!!؟...
رنگی شد تابلوی دنیای سیاه و سفیدموقتی عینکی به چشم زدم با مارک “جور دیگر”...