کمی دیر آمدی ای عشق اما باز با این حال اگر چیزی از این غارت زده باقیست غارت کن
دیر آمدی ای عشق، اما باز با این حال اگر چیزی از این غارت زده باقیست، غارت کن
دل غارت شد به تماشای نگاهت
نازیها تانک داشتند ، روسها توپ ؛ انگلیسیها با لبخند گندم زارهایمان را درو کردند ... و تو ، از کدام کشوری که با دستِ خالی ، مرا غارت کردی ؟!
خوش آن زمان که نکویان کنند غارت شهر مرا تو گیری و گویی که این اسیر من است
بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست