در دستورِ زبان جان یک بخش است آن هم فدایِ تُ
جمعه باشد تو نباشی و خزان باشد و من چه کشنده است فدای تو شوم، رحمی کن
من نزدیک تو و تو دور بین ای به فدای تو عینک بزن
نصف قلبم مال *تو* نصف دیگرش فدای *تو*
هر نفسم فدای تو...
نفسم هر نفسم فدای تو