در جمله ی دوستت دارم دو نقطه کنار هم ایستاده اند یکی من هستم یکی تو ...
در دستورِ زبان جان یک بخش است آن هم فدایِ تُ
میگویند عشق انسان را کور میکند من اما از وقتی که دوستت دارم لال شده ام !!!
هر دو سر این ماجرا،. مرگ.است ، چه.بمانی چه بروی من برایت میمیرم!!
جای من در قلب تو بود، نه در کنار پنجره آرزوهایم فلج شده اند و دعاهایم روی ویلچر نشسته اند... حتی تمام امامزاده ها میدانند تو هنوز برنگشته ای! با اینکه خودم خوب میدانم حتی کوه هم به کوه برسد من به تو نخواهم رسید! من و این دعاهای فلَجم...
و افتخار پاییز این است که برگ ها را زیر پاهای تو ... پهن میکند !!! کوروش نامی
دستت را که نمیتوانم لااقل بگذار... بهانه ات را بگیرم
و تاریخ اولین بوسه به آنجا برمیگردد که من مردی غارنشین بودم و هنگامی که با اشاره و زبان گفتم دوستت دارم تو از ترس آنکه شاید قلبت ناگهان از هیجان بایستد با بوسه ای... دهان مرا بستی !!!
وقتی رگ گردنت را میبوسم با یک تیر دو نشان زده ام هم تو را بوسیده ام.. هم خدا را !
در چشم های تو هزار شجریان... ربنا میخواند !!!
تو همان فکر قشنگی که بر سر دارم....
در گوش شهریور چیزی بگو ! حرفی شبیه دوستت دارم تا روی تابستان کم کم زرد شود پاییز بیاید و... خدا را چه دیدی شاید برگ ها دست پاهایت را گرفتند و برای قدم زدن ... تو را کنار من آوردند !!!
ای کاش دلم در بغلت... جان میداد !!!
حالا می فهمم چرا قصه ها با یکی بود و یکی نبود آغاز می شوند چون وقتی یکی مثل تو باشد یکی مثل من نابود می شود ... .
حواسم به تو هست که از من ... پرتی !!!
عاشق چشم و ابرویت که نیستم من به قصد مرگ... دوستت دارم !!!
جان به جانم هم کنی، جانم تویی…
قباله ی گرما به نامِ آغوش تو ثبت است️ تابستان بیخود از راه میرسد!
تو بهانه ی منی! به دستِ️ هیچکس نمیدهَمَت...!
مرا در قرنیه ی چشمانت... قرنطینه کن !!!
در چال گونه هایت گور مرا تو کَندی !
لعنت به دلت؛که گوشه ای مرا جای نداد...
قصد جانم کرده ای ..؟ جانم فدای قصد تو .......
شانه ی لرزان ما را با سرت آرام کن ...