به ویرانی این اوضاع هستم مطمئن ز آن رو که بنیان جفا و جور بی بنیاد می گردد
تپیدن های دل ها ناله شد آهسته آهسته رساتر گر شود این ناله ها فریاد می گردد
در دفترِ زمانه فتد نامش از قلم هرملتی که مردم صاحب قلم نداشت
زندگی کردنِ من مُردنِ تدریجی بود آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم
بی گناهی گر به زندان مرد با حال تباه ظالم مظلوم کش هم تا ابد جاوید نیست ...