پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
از یه جایی به بعد، دیگه آرزوهات یا انقدر بزرگن که محاله بهشون برسی، یا انقدر کوچیکن که رسیدن بهشون ذوقی برات نداره دیگه! از یه جا به بعدتباه و ساده می شه زندگیت......
زمین، جزیره ی حیرت، زمین، جریمه ی ماست !زمین ، حصارِ بزرگی زِ جنسِ آدم هاست !به دستِ خویش زمین را تباه ، ما کردیموگرنه آنچه خدا آفریده ، بَس زیباستنگاه کن چه غریبیم در غریبستانزمین، جزیره ی تبعیدِ آدم و حوّاستمیانِ این همه جمعیّتیم و می فهمیمبه ناگهان که چه اندازه روحِ ما تنهاستبه دادمان برس ای مهربانِ بی همتابد است حال و هوایِ زمین ، تبش بالاست !...
پا به ماهِ غمم، ولی افسوسپای چشمان ماه می خندمو به این که چقدر ساده شده ستروزگارم تباه، می خندم.......
ترس از مرگ زندگی را تباه میکند !آدم ترسو را در زندگی به طرف مرگ به اسیری میبرند، اما آگاهی به مرگ چیز دیگری است ؛ شدت زیستن را بیشتر میکند و سبب میشود که آدمِ مرگآگاه، هر لحظه را شدیدتر و علیرغم مرگ زندگی کند ......
آدم به امید دست یافتن به ثروت، عشق، یا آزادی، خود را خسته و فرسوده میکند و وقتی که آن را به دست آورد، از داشتنش لذت نمیبرد یا آن را تباه میکند !خوشبختِ واقعی، آن کسی است که بتواند به خود بگوید : من میخواهم راه بروم، نه اینکه به مقصد برسم ...و بدبخت کسی است که خود را مقید میسازد و میگوید: من میخواهم به مقصد برسم ، رسیدن مُردن است !...
بی گناهی گر به زندان مردبا حال تباه ظالم مظلوم کش هم تا ابد جاوید نیست ......
بی تو نفس کشیدنم عمر تباه کردن است ......
بهتنهایی گرفتارند مشتی بیپناه اینجامسافرخانه رنج است یا تبعیدگاه اینجاغرض رنجیدن ما بود - از دنیا - که حاصل شدمکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجا...
برای مردم زندگی نکن! تباه می شوی . غمگین ترین آدم ها کسانی هستند که برداشت دیگران برایشان زیادی مهم است....