از یه جایی به بعد، دیگه آرزوهات یا انقدر بزرگن که محاله بهشون برسی، یا انقدر کوچیکن که رسیدن بهشون ذوقی برات نداره دیگه! از یه جا به بعد تباه و ساده می شه زندگیت...
زمین، جزیره ی حیرت، زمین، جریمه ی ماست ! زمین ، حصارِ بزرگی زِ جنسِ آدم هاست ! به دستِ خویش زمین را تباه ، ما کردیم وگرنه آنچه خدا آفریده ، بَس زیباست نگاه کن چه غریبیم در غریبستان زمین، جزیره ی تبعیدِ آدم و حوّاست میانِ این همه...
پا به ماهِ غمم، ولی افسوس پای چشمان ماه می خندم و به این که چقدر ساده شده ست روزگارم تباه، می خندم... .
ترس از مرگ زندگی را تباه میکند ! آدم ترسو را در زندگی به طرف مرگ به اسیری میبرند، اما آگاهی به مرگ چیز دیگری است ؛ شدت زیستن را بیشتر میکند و سبب میشود که آدمِ مرگآگاه، هر لحظه را شدیدتر و علیرغم مرگ زندگی کند ...
آدم به امید دست یافتن به ثروت، عشق، یا آزادی، خود را خسته و فرسوده میکند و وقتی که آن را به دست آورد، از داشتنش لذت نمیبرد یا آن را تباه میکند ! خوشبختِ واقعی، آن کسی است که بتواند به خود بگوید : من میخواهم راه بروم، نه...
بی گناهی گر به زندان مرد با حال تباه ظالم مظلوم کش هم تا ابد جاوید نیست ...
بی تو نفس کشیدنم عمر تباه کردن است ...
بهتنهایی گرفتارند مشتی بیپناه اینجا مسافرخانه رنج است یا تبعیدگاه اینجا غرض رنجیدن ما بود - از دنیا - که حاصل شد مکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجا
برای مردم زندگی نکن! تباه می شوی . غمگین ترین آدم ها کسانی هستند که برداشت دیگران برایشان زیادی مهم است.